«ایران‌نامه»

ایران‌نامه جایگاهی است برای انتشار یادداشت‌های من دربارۀ ایران

«ایران‌نامه»

ایران‌نامه جایگاهی است برای انتشار یادداشت‌های من دربارۀ ایران

نویسندگان

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مجتبی خامنه ای» ثبت شده است

 

سجاد فتاحی- جامعه‌شناس

https://www.instagram.com/sajjad_fattahi_official/

در شرایط کنونی، که با تصمیم شورای نگهبان در مورد نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری 1400، اندک اصلاح‌طلبان امیدوار به اصلاح نظام جمهوری اسلامی از طریق مشارکت در انتخابات نیز به جرگۀ ناامیدان از اصلاح نظام پیوسته‌اند، سخن گفتن از آیندۀ روشن ایران ممکن است برای عده‌ای اگر نگوییم متوهمانه که خوش‌بینانه باشد.

وقتی می‌گویم آیندۀ روشن، لزوماً به معنای بهتر شدن وضعیت ایران در کوتاه مدت نیست بلکه به آن معناست که ابهام‌ها و عدم قطعیت‌ها کمتر شده و به نظر می‌رسد پس از سال‌ها بلاتکلیفی فرساینده، ایران در حال قرار گرفتن در مسیری روشن است که خوب یا بد بودن این آینده به نحوۀ مواجهۀ ایران‌گرایان با شرایط کنونی وابسته است.    

پیش از بیان استدلال‌هایم برای آیندۀ روشن‌تر ایران، باید به دو نکته اعتراف کنم تا مخاطب تصور نکند که نویسنده این مطلب نیز همانند برخی، هم به نعل می‌زند و هم به میخ.

من به دلایل مختلف که در نوشتاری دیگر به آن می‌پردازم معتقدم که اصلاح نظام جمهوری اسلامی آن‌قدر دشوار است که بهتر است وقت خود و دیگران را با امید به این موضوع و تلاش برای آن تلف نکرده و هزینه‌ای برای آن نپردازیم. تجربۀ بیش از 4 دهۀ گذشته نشان می‌دهد که در این نظام سیاسی جایگزینی افراد اگرچه ممکن است در کوتاه مدت امیدهایی واهی را آفریده و بهبودهایی جزئی را ایجاد نماید، اما کمکی به حل بحران‌های بزرگ پیش‌رو و رسیدن ایران به جایگاهی که شایستۀ آن است نخواهد کرد. به همین دلیل تا اطلاع ثانوی پرداختن ایران‌گرایان به موضوع انتخابات در جمهوری اسلامی و شرکت در آن در بهترین حالت عملی بی فایده و صرفاً باعث اتلاف وقت و انرژی و در بدترین حالت موجب افزایش شکاف‌ بین گروه‌های مختلف ایران‌گراست، گروه‌هایی که نزدیک‌تر شدن آنها به هم برای آیندۀ ایران لازم و ضروری است.

این از اعترافات نویسنده، که امیدوارم شک و تردیدها نسبت به اینکه او هم به نعل می‌زند و هم به میخ، برطرف کرده باشد.       

در 4 متن که در مرداد ماه 1399 منتشر کردم (بنگرید به https://b2n.ir/b58948 ) تاکید بر آن بود که مسألۀ جانشینی رهبر کنونی نظام جمهوری اسلامی، مهمترین مسألۀ پیش‌روی این ساختار سیاسی است و از این به بعد تمامی تصمیم‌گیری‌های کلان نظام، با توجه به آن انجام می‌شود.     

در آن متن بیان شد که مجتبی خامنه‌ای و سید ابراهیم رئیسی از بین تمامی گزینه‌های محتمل و ممکن جانشینی رهبر کنونی نظام، از شانس و قدرت بیشتری برخوردارند. به هنگام نوشتن آن متن‌ها تصور من بر این بود که شانس مجتبی خامنه‌ای از ابراهیم رئیسی بیشتر است و به همین دلیل در تحلیل نهایی آن نوشتار گزینۀ نهایی جانشینی رهبری را تا آن زمان، مجتبی خامنه‌ای و ابراهیم رئیسی را حامی مهم او برای رسیدن به این جایگاه می‌دانستم؛ البته در بخش چهارم و پایانی آن نوشتار به این نکته اشاره شده بود که: «در صورت ورود ابراهیم رئیسی به انتخابات ریاست جمهوری 1400 و پیروزی او در این انتخابات، به شدت شانس او برای قرار گرفتن در جایگاه رهبری افزایش خواهد یافت ...» (بنگرید به https://b2n.ir/t72100 )

در شرایط کنونی که هم رئیسی در انتخابات شرکت کرده است و هم شورای نگهبان زمین بازی را به گونه‌ای چیده است که او بدون کمترین مشکل به جایگاه ریاست جمهوری دست یابد، به نظر می‌رسد که عزم لایه‌های بالای نظام سیاسی برای تبدیل کردن رئیسی به گزینۀ نهایی جانشینِ رهبری جزم شده است. تصمیمی که با توجه به منابع قدرت نیروهای سیاسی موجود در عرصۀ سیاست ایران، تصور نمی‌کنم دست‌کم در کوتاه مدت گروهی توانایی مقابله با آن را داشته باشد.

در ساختارهای سیاسی شبیه جمهوری اسلامی، اصلاحات کلان در ساختار این نظام‌ها که بدون آن اصلاحات افزایش کارآمدی و حل مسائل و بحران‌ها امکان‌پذیر نیست تنها به سه شرط زیر رخ خواهد داد:

  1. عالی‌ترین مقام‌های نظام سیاسی که در جمهوری اسلامی، در درجۀ نخست رهبری نظام و در وهلۀ بعد رئیس جمهور است، بواسطۀ آشکار شدن کامل بحران‌ها، خود تبدیل به منتقد شرایط و رویه‌های موجود در نظام سیاسی شده و برای حفظ قدرتی که در حال از دست رفتن است، انگیزۀ اصلاح در آنها افزایش یابد.
  2. رئیس جمهور بتواند و بخواهد که با نخبگان لایه‌های گوناگون جامعه در حوزه‌های مختلف ارتباط برقرار نموده، ایده‌های اصلاحی آنها را دریافت کرده، از بین آنها بهترین ایده‌ها را انتخاب نموده و در نهایت تبدیل به پروژه‌هایی اجرایی برای اصلاح ساختارها و مکانیزم‌ها و بهبود شرایط کشور کند.
  3. رئیس جمهور که رئیس دستگاه اجرایی کشور است، به صورت کامل معتمد بالاترین مقام نظام، یعنی رهبری باشد به گونه‌ای که اصلاحات مدنظر رئیس جمهور و اجرایی کردن این اصلاحات با تردید یا ترس از دست دادن قدرت توسط رهبری نظام همراه نباشد؛ چرا که تمرکز منابع قدرت سیاسی و اقتصادی در دست رهبر نظام جمهوری اسلامی به گونه‌ای است که می‌تواند هر پروژه اصلاحی را زمین‌گیر و متوقف کند. تجربۀ دوره‌های ریاست جمهوری هاشمی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی بیانگر این موضوع است.  

در چند دهۀ گذشته در جمهوری اسلامی، رؤسای جمهور حتی اگر ویژگی‌های اول و دوم را داشتند، اما همگی در کل دورۀ ریاست جمهوری خود و یا برخی چون محمود احمدی‌نژاد در دورۀ دوم ریاست جمهوری، ویژگی سوم را از دست داده و به همین دلیل هیچگاه این سه شرط به صورت کامل در یک رئیس‌جمهور محقق نبوده است. این موضوع را می‌توان راز شکست تمامی طرح‌ها و پروژه‌های اصلاحی کلان در نظام جمهوری اسلامی دانست.  

با پیروزی ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری 1400 که از هم اکنون کاملاً مشخص است، سه شرط فوق محقق خواهد شد، و حتی اگر بپذیریم او گزینۀ نهایی رهبری نظام برای جانشینی است اختیارات قابل ملاحظه‌ای را نیز در دوران ریاست جمهوری خود کسب خواهد کرد که هیچ یک از رؤسای جمهور پیشین از آن بهره‌مند نبوده است. در ارتباط با شرط دوم و موضوع برقراری ارتباط رئیس جمهور با نخبگان و دریافت پیشنهادهای اصلاحی آنها، لازم به توضیح است که از یک سو با توجۀ به تجربۀ رئیسی در مسند ریاست قوۀ قضاییه به نظر می‌رسد که او تمایلی جدی برای برقراری این ارتباط و دست‌کم دریافت ایده‌ها و پیشنهادات اصلاحی را دارد؛ و از سوی دیگر به نظر می‌رسد برخی از نخبگان حوزه‌‌های اقتصادی، اجتماعی و محیط‌زیستی ایران نیز در صورت تمایل او، از انگیزۀ ارائه مشاوره و برقراری ارتباط با رئیسی برخورداند.

با این توضیحات دو سناریو پیش رو خواهد بود:

سناریوی نخست آنست که با توجه به فراهم شدن سه شرط اصلاح در نظام جمهوری اسلامی، و با افزایش شانس تبدیل شدن رئیسی به جانشین رهبر کنونی نظام، او با برخورداری از اختیارات بی‌سابقه از سوی رهبری، به سمت انجام اصلاحات اساسی در نظام جمهوری اسلامی حرکت نموده و با این اصلاحات، توان این نظام را برای مواجهه بهتر با بحران‌ها افزایش دهد. در صورت تحقق این سناریو احتمال فروپاشی نظام جمهوری اسلامی کاهش می‌یابد.  

سناریوی دوم آن است که بنا به دلایلی از قبیل عدم برقراری ارتباط صحیح رئیسی با نخبگان حوزه‌های گوناگون، عدم توانایی و عزم او برای انجام اصلاحات اساسی لازم در جهت افزایش کارآمدی نظام جمهوری اسلامی و یا افزایش نزاع بر سر جانشینی بین حامیان او و حامیان مجتبی خامنه‌ای، فرصت و پنجرۀ باز دو سال اول ریاست جمهوری رئیسی برای انجام اصلاحات از دست رفته و رئیسی در دام بحران‌های تشدید شوندۀ پیش‌رو قرار گیرد؛ در این شرایط با از بین رفتن اعتبار و شانس رئیسی برای قرار گرفتن در جایگاه جانشینی رهبری نظام، احتمال جانشینی مجتبی خامنه‌ای افزایش یافته و سرعت حرکت نظام جمهوری اسلامی به سمت فروپاشی نیز افزایش می‌یابد.

در شرایط موجود از بین دو سناریوی کلی فوق که می‌توان سناریوهای خردتری را نیز ذیل هر یک تعریف کرد، احتمال وقوع سناریوی دوم محتمل‌تر است؛ اما نمی‌توان به کلی احتمال رخ دادن سناریوی نخست را نیز رد کرد و به نظر می‌رسد برای قضاوت دقیق‌تر در مورد این موضوع باید منتظر 6 ماه اول ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی باشیم.

با این توضیحات است که تصور می‌کنم آیندۀ ایران نسبت به گذشته بسیار روشن‌تر شده و از عدم قطعیت‌ها و ابهام‌های آن تا حدود زیادی کاسته شده است، نظام جمهوری اسلامی با برگزاری انتخابات تک نامزدی 1400  و با ابراهیم رئیسی در دوراهی اصلاحات ساختاری، افزایش کارآمدی و بقا یا فروپاشی و فنا قرار گرفته‌ است.

ایران‌گرایان اصلاح‌طلب و تحول‌خواه در شرایط کنونی، دو مسیر در پیش رو دارند که به نظر من هر یک را که انتخاب کنند بازی پیش‌رو به نفع ایران و ایران‌گرایان رقم خواهد خورد.

بخشی از ایران‌گرایان که به واسطۀ تجربیات تاریخی، به شدت از مخاطرات ناشی از فروپاشی نظام سیاسی برای آیندۀ ایران در هراسند می‌توانند تمامی ایده‌های اصلاحی خود را به صورت شفاف و روشن و بدون آنکه دغدغۀ درگیر شدن در کارهای اجرایی را داشته باشند به ابراهیم رئیسی منتقل نموده و تصمیم‌گیری و رایزنی برای اجرایی شدن این پیشنهادات را به صورت کامل به او واگذار کنند.

بخش دیگری از ایران‌گرایان نیز که اصولاً اصلاح نظام جمهوری اسلامی را غیر ممکن دانسته و رسیدن این نظام به مرحلۀ فروپاشی را ناگزیر می‌پندارند، یا از نظر روانی نمی‌توانند خود را متقاعد به همکاری و برقراری ارتباط با ابراهیم رئیسی در جهت پیش بردن پروژۀ اصلاح ساختاری نظام جمهوری اسلامی کنند، می‌توانند با خیالی آسوده و بدون آنکه درگیر مشاجرات بی حاصل با ایران‌گرایان اصلاح‌طلب در اصلاح‌پذیر بودن یا نبودن نظام جمهوری اسلامی شوند به فردای پس از فروپاشی این نظام بیاندیشند و طرح‌هایی مناسب برای معماری نظام حکمرانی آیندۀ ایران درانداخته و پیشنهاد کنند.

با تصمیم سران نظام جمهوری اسلامی به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در شکل و شمایل موجود، که البته با توجه به مسألۀ بحران جانشینی، گریزی از آن نیز نداشتند، ابراهیم رئیسی در شرایطی قرار گرفته است که می‌تواند تبدیل به عامل بقا یا فنای جمهوری اسلامی شود؛ برای قضاوت در این مورد باید منتظر 6 ماه نخست ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۰۰ ، ۱۰:۲۷
سجاد فتاحی

(قسمت سوم: گزینه‌های جانشینی)

سجاد فتاحی- جامعه شناس

در دو بخش قبلی بیان شد که با توجه به این امر که بیش از 70 درصد قدرت اقتصادی و سیاسی ایران در زیرمجموعه‌ی رهبری نظام جمهوری اسلامی قرار دارد، موضوع جانشینی وی امری مهم و اساسی است که برای تامین منافع ملی نباید به سکوت از کنار آن گذشت و باید در مورد آن گفتگو کرد. از سوی دیگر گفته شد که در شرایط موجود با توجه به توزیع کنونی قدرت سیاسی در بین بخش‌های گوناگون نظام و با پیروزی احتمالی اصول‌گرایان و نامزد نزدیک به بیت رهبر کنونی نظام در انتخابات ریاست جمهوری 1400، بیت رهبری نظام در مقایسه با سایر بخش‌های نظام سیاسی از قدرت تعیینکنندگی بسیار بیشتری در زمینه‌ی تعیین جانشین رهبری برخوردار است.

در این بخش تلاش می‌شود به معرفی مهمترین گزینه‌های جانشینی رهبری پرداخته شده و نشان داده شود که چرا سید مجتبی خامنه‌ای از شانس بسیار بیشتری در مقایسه‌ با سایر گزینه‌ها برای رسیدن به این جایگاه برخوردار است.

در فضای سیاسی کنونی ایران می‌توان به ترتیب از «سید مجبتی خامنه‌ای»، «سید ابراهیم رئیسی»، «صادق آملی لاریجانی»، «علیرضا اعرافی» و «حسن روحانی» به عنوان افرادی یاد کرد که در مقایسه با سایرین از قدرت (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) و در نتیجه شانس بیشتری برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردارند.

تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1396، و با توجه به حساسیت‌های ایجاد شده حول سید مجتبی خامنه‌ای در عرصه‌ی سیاسی ایران که در رخدادهای پس از انتخابات 1388 به اوج رسیده بود، «سید ابراهیم رئیسی» از شانس بیشتری برای تبدیل شدن به جانشین رهبری برخوردار بود؛ اما تصمیم اشتباه او برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری 1396 و شکست در این انتخابات، نکته‌ی منفی‌ای است که شانس او را به شدت کاهش داده است. اگر او در انتخابات ریاست جمهوری 1400 شرکت نکند، که نگارنده معتقد است بواسطه‌ی عدم تمایل به از دست دادن جایگاه نقد ریاست قوه‌ی قضاییه شرکت نخواهد کرد، باید تنها نقش پشتیبان مهم جانشین نهایی را برای او قائل بود.

فرد دیگری که به نظر می‌رسد می‌توان او را نیز یکی از نامزدهای جانشینی رهبری دانست علیرضا اعرافی، فردی است که از سال 1398 توسط رهبر کنونی نظام به عضویت شورای نگهبان درآمده است. عدم راه‌یابی او به مجلس خبرگان رهبری از حوزه‌ی تهران در انتخابات سال 1394 یکی از نکات منفی ثبت شده در پرونده‌ی اوست. در مقایسه با ابراهیم رئیسی او فردی کمتر شناخته شده است و از قدرت سیاسی و اجتماعی کمتری نیز برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردار است.  

صادق آملی لاریجانی، عضو شورای نگهبان و رئیس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز می‌توان یکی از گزینه‌های جانشینی دانست. مسائل ایجاد شده حول او در ارتباط با قوه‌ی قضاییه به شدت شانس او را برای دست‌یابی به این جایگاه کاهش داده است؛ اما در هر حال با توجه به حضور او در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، علاوه بر آنکه هنوز می‌توان او را دارای شانس رهبری دانست از نقشی نسبتاً اثرگذار در تعیین جانشین نهایی برخوردار خواهد بود.

در سال‌های گذشته در فضای سیاسی ایران، جدا از افراد فوق، بیش از هر فرد دیگری نام سید مجتبی خامنه‌ای (فرزند دوم رهبر کنونی نظام) به عنوان یکی از مهمترین گزینه‌های جانشینی مطرح شده است. او را می‌توان مهمترین و شناخته‌شده‌ترین فرد در بیت رهبری دانست؛ به گونه‌ای که اگر بیت، خواهان ایفای نقش مستقیم در مسئله‌ی جانشینی باشد او مهمترین گزینه‌ی موجود خواهد بود.

علاوه بر گزینه‌های فوق که می‌توان همه‌ی آنها را متعلق به پایگاه اصول‌گرایی و از نزدیکان رهبر کنونی نظام دانست، در جریان سیاسی مقابل، تنها یک نام به چشم می‌خورد و آن حسن روحانی است؛ فردی که هرچه پیشتر می‌رویم بواسطه‌ی ضعف عملکرد در دوران ریاست جمهوری و البته ظهور بحران‌های انباشته شده در چند دهه‌ی گذشته در دوران ریاست جمهوری او، شانس وی برای رسیدن به جایگاه رهبری کم و کمتر می‌شود؛ به گونه‌ای که نه از حمایت قابل توجهی در جامعه برای جانشینی برخوردار است (امری که در صورت عملکرد مناسب در دوران ریاست جمهوری می‌توانست پایگاه قدرت مهمی برای او به شمار آید) و نه از حمایت لایه‌های مهم قدرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی؛ اما در هر حال در شرایط موجود می‌توان او را در کنار علیرضا اعرافی یکی از گزینه‌های کم شانس جانشینی دانست.

گرچه شاید بتوان نام‌های دیگری را نیز به این لیست اضافه کرد اما فاصله‌ی افراد کنونی از نظر برخورداری از حمایت لایه‌های قدرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی، که موضوعی تعیین کننده در بزنگاه جانشینی است، از سایرین بسیار بیشتر است.

شانس هر یک از گزینه‌های فوق برای دست‌یابی به جایگاه رهبری را می‌توان با دو فاکتور مهم مشخص کرد. نخست میزان حمایت بخش‌های مختلف نظام سیاسی در ایران و دیگری پایگاه اجتماعی‌ای که این افراد از آن برخوردارند. در مقایسه با عامل پایگاه اجتماعی، که بواسطه‌ی عدم تشکل، از توانایی چندانی برای اثرگذاری در این فرایند برخوردار نیست، عامل برخورداری از حمایت بخش‌ها و لایه‌های مختلف قدرت در نظام سیاسی، عاملی مهم و اثرگذار است که به احتمال فراوان تکلیف جانشینی را در شرایط عادی مشخص خواهد کرد.

جدا از دو عامل فوق موضوع حمایت قدرت‌های خارجی از هر یک از گزینه‌ها یا تمایل آنها برای به قدرت رسیدن هر یک از نامزدها نیز عاملی مهم است؛ اما به نظر می‌رسد در شرایط کنونی با تقسیم شدن قدرت‌های خارجی به دو دسته‌ی بلوک شرق (روسیه و چین) و بلوک غرب (کشورهای اروپایی و آمریکا)، این قدرت‌ها اثرگذاری یکدیگر را خنثی خواهند کرد؛ گرچه بواسطه‌ی روابط اقتصادی و سیاسی روسیه و چین با ایران این دو قدرت از اثرگذاری بیشتری در فرایند جانشینی برخوردار خواهند بود؛ در هر حال با توجه به قدرت بیشتر اثرگذاری چین و روسیه، تغییری در ترکیب نهایی گزینه‌های محتمل جانشینی ایجاد نخواهد شد.    

با در نظر داشتن عوامل فوق، شانس حسن روحانی، صادق آملی لاریجانی و علیرضا اعرافی در مقایسه با دو گزینه‌ی ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای به مراتب بسیار کمتر است.

حسن روحانی که حتی پیش از این نیز از حمایت بخش‌های اثرگذار قدرت در نظام جمهوری اسلامی برخوردار نبود، بواسطه‌ی ضعف عملکردی در دوران ریاست جمهوری، پایگاه اجتماعی خود را به شدت از دست داده است. شانس او در شرایط موجود که دو رقیب او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 (رئیسی و قالیباف) بر مسند ریاست دو قوه‌ی مهم ایران یعنی قوای مجریه و قضاییه تکیه زده‌اند و نهادهای نظامی نیز همسویی چندانی با او ندارند بسیار کمتر شده است و در سال پیش‌رو بواسطه‌ی دشوارتر شدن شرایط کشور و تندتر شدن انتقادات به وی کم وکمتر خواهد شد. شرایط به‌گونه‌ای پیش می‌رود که با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری حسن روحانی او برای همیشه از عرصه‌ی سیاسی ایران حذف خواهد شد.

صادق آملی لاریجانی بواسطه‌ی موضوعات شکل گرفته حول قوه قضاییه در دوران ریاست او از پایگاه اجتماعی برخوردار نیست و حمایت مناسبی را حتی در لایه‌های اصول‌گرای نظام ندارد. او تنها بواسطه‌ی جایگاه خود در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌تواند نقش حامی را در ارتباط با گزینه‌ی نهایی جانشینی داشته باشد؛ امری که به نظر می‌رسد با توجه به شرایط کنونی به آن اکتفا خواهد کرد. طبیعتاً از بین گزینه‌های فوق گزینه‌ی مورد حمایت لاریجانی، مجتبی خامنه‌ای خواهد بود.     

علیرضا اعرافی نیز بواسطه‌ی ناشناخته بودن، نه از پایگاه اجتماعی برخوردار است و نه از حمایت بخش‌های مختلف قدرت در نظام سیاسی؛ اما اگر بنا به حمایت او از یکی از گزینه‌های مطرح باشد، به نظر می‌رسد گزینه‌ی مورد حمایت او مجتبی خامنه‌ای خواهد بود.  

در این بین رقابتی نانوشته بین ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای برای رسیدن به جایگاه رهبری در جریان است. گرچه می‌توان رئیسی را فردی دانست که پایگاه اجتماعی بیشتری در مقایسه با مجتبی خامنه‌ای دارد اما نقش مجتبی خامنه‌ای در بیت رهبری، احتمالاً قدرت او را برای جلب حمایت بخش‌های مختلف قدرت در نظام سیاسی جهت رسیدن به جایگاه رهبری به شدت افزایش خواهد داد. در این میان نباید فراموش کرد که ساختار بزرگ و قدرتمند بیت رهبری، احتمالاً تمایلی ندارد که قدرت سیاسی از بیت کنونی خارج شده و به فرد دیگری برسد چرا که قرار گرفتن هر فردی خارج از بیت در جایگاه رهبر کنونی، مناسبات و روابط قدرت درون بیت را به شدت تحت تاثیر قرار داده و تغییرات فراوانی را در آن ایجاد خواهد کرد که طبیعتاً مورد پسند بیت کنونی نیست.

در صورت ورود ابراهیم رئیسی به انتخابات ریاست جمهوری 1400 و پیروزی او در این انتخابات، به شدت شانس او برای قرار گرفتن در جایگاه رهبری افزایش خواهد یافت؛ اما اگر بنا به دلایلی از قبیل عدم تمایل به از دست دادن جایگاه ریاست قوه‌ی قضاییه، در این انتخابات شرکت نکند که تصور نگارنده بر آن است که شرکت نخواهد کرد، یا در انتخابات شرکت نموده و رقابت را به سایر رقبا واگذار کند، به شدت شانس خود را از دست خواهد داد.

با در نظر داشتن نکات فوق، اگرچه تا زمان کنونی می‌توان رقابتی تنگاتنگ را بین ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای در جریان دانست، اما با در نظر داشتن قدرت قابل توجه بیت رهبری نظام، و عدم تمایل آن به خروج قدرت از این بیت، احتمالاً قدرت سید مجتبی خامنه‌ای برای همراه نمودن سایر بخش‌های نظام سیاسی جهت دست‌یابی به جایگاه رهبری بیشتر از ابراهیم رئیسی خواهد بود؛ البته این در حالی است که اصولاً رئیسی، تمایلی به قرار گرفتن در جایگاه رهبری داشته باشد؛ اگر او این تمایل را نداشته باشد، تبدیل به حامی و ابزار مهمی برای انتخاب مجتبی خامنه‌ای جهت رسیدن به جایگاه رهبری خواهد شد که این موضوع می‌تواند قدرت مجتبی خامنه‌ای برای رسیدن به این جایگاه را به شدت افزایش داده و او را تبدیل به گزینه‌ی نسبتاً نهایی جانشینی رهبری نماید.

اینکه این گزینه‌ی نهایی چگونه و با چه مکانیزمی انتخاب خواهد شد به نظر نگارنده اهمیت چندانی ندارد؛ در زمین سیاست، آنکه قدرت دارد سازوکارها را نیز به نفع خود شکل خواهد داد.  

در بخش بعدی به موضوع بحران‌ها و مسائل ناشی از شیوه‌ی مدیریت کنونی مسئله‌ی جانشینی پرداخته خواهد شد.

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۳۵
سجاد فتاحی