«ایران‌نامه»

ایران‌نامه جایگاهی است برای انتشار یادداشت‌های من دربارۀ ایران

«ایران‌نامه»

ایران‌نامه جایگاهی است برای انتشار یادداشت‌های من دربارۀ ایران

نویسندگان

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسئله جانشینی» ثبت شده است

✍️ سجاد فتاحی

صفحه اینستاگرام نویسنده 

صفحه تلگرام نویسنده 

 

ماه‌ها پیش از انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰، در سلسله یادداشت‌هایی درباره مسئلهٔ جانشینی در ایران گفته‌ شد که تا اطلاع ثانوی موضع جمهوری اسلامی در برابر تمامی تحولات مهم داخلی و خارجی را باید بر اساس‌ بحران جانشینی پیش‌روی این نظام سیاسی تحلیل کرد. نحوهٔ مواجهۀ جمهوری اسلامی با موضوعاتی چون انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۴۰۰، سند همکاری ایران و چین، طرح محدودیت اینترنت و تهاجم نظامی روسیه به اوکراین در همین راستا قابل تحلیل و بررسی است.

 

بر خلاف برخی فعالین سیاسی و اجتماعی که تصور می‌کنند جمهوری اسلامی نمی‌داند چه می‌کند و به تبعات تصمیم‌های خود آگاه نیست و پیوسته این نظام سیاسی و سیاست‌مداران حاکم را نصیحت می‌کنند، (بدون آنکه از خود  بپرسند چرا این نصیحت‌ها شنیده و عملی نمی‌شود؟)، تصور می‌کنم از قضا جمهوری اسلامی به خوبی به تبعات تصمیم‌های خود آگاه است؛ اما برای حفظ این ساختار چاره‌ای جز این تصمیم‌ها نیست. یعنی اگر منتقدین این تصمیم‌ها نیز در همین ساختار قرار می‌گرفتند و می‌خواستند بدون تغییرات اساسی در این نظام سیاسی، بقای آن را برای مدت زمان بیشتری تأمین کنند آنها نیز چاره‌ای جز همین انتخاب‌ها نداشتند.

نظام‌های سیاسی برای بقا نیازمند کارآمدی و  مشروعیت داخلی هستند؛ وقتی این دو، به‌ هر دلیلی فرو ریخت، وابستگی به قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی تنها راه بقاست. جمهوری اسلامی که به خاطر نقص‌های ساختاری اصولا امکان و ظرفیت کارآمدی را ندارد، در طول دهه‌های گذشته بواسطۀ همین ناکارآمدی، سرمایه اجتماعی و مشروعیت خود را نیز در بین بخش‌های قابل توجهی از جامعهٔ ایرانی از دست داده است؛ روابط ایران با غرب هم در شرایط مناسبی نیست و در چنین صحنه‌ای تنها گزینۀ بقا وابستگی و تبدیل شدن به مستعمره پنهان روسیه و چین است. این موضوع زمانی که بحران جانشینی نیز نزدیک و نزدیک‌تر می‌شود فشار بیشتری را بر نظام سیاسی جهت وابستگی هرچه‌ بیشتر به روسیه و چین اعمال می‌کند؛ چون با بروز مسئلهٔ جانشینی، حمایت روسیه و چین برای گذر از این بحران، ضروری است.

 

این‌گونه است که در شرایط موجود جمهوری اسلامی گزینه‌ای جز تبعیت از سیاست‌های روسیه به صورت عام و مسئلهٔ تهاجم نظامی روسیه به اوکراین به صورت خاص ندارد.

فعالین سیاسی که از جمهوری اسلامی می‌خواهند موضعی متفاوت از مواضع کنونی در برابر اینترنت و تهاجم به اوکراین اتخاذ کند تکلیف مالایطاق می‌کنند‌.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۰۰ ، ۰۶:۲۲
سجاد فتاحی

✍️ سجّاد فتّاحی

https://www.instagram.com/sajjad_fattahi_official

همانطور که در سلسله یادداشت‌های پیشینِ پی‌سنگ‌های قانون اساسی بیان شده است، اگر امیدی به اصلاح در ایران باقی مانده باشد، کارزار اصلاح قانون اساسی تنها مسیر باقی‌مانده در این زمینه است. این کارزار حتی اگر به اصلاح قانون اساسی کنونی منتهی نشود، در طراحی نظامِ حکمرانی آیندۀ ایران از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ در یادداشتی مستقل به این موضوع به صورت دقیق‌تری پرداخته خواهد شد.

یکی از نواقص مهم نظام‌ جمهوری اسلامی سازوکار ناکارآمد این سیستم سیاسی برای حل‌وفصل مسئلۀ جانشینی است؛ از آنرو که در ۴ یادداشت با عنوان «ایران و مسئلۀ جانشینی» که در همین کانال در دسترس است در حد توان به موضوع جانشینی پرداخته‌ام ضرورتی به تکرار آن مطالب در اینجا نیست و در صورت تمایل می‌توان به آن یادداشت‌ها مراجعه کرد. 

امروز ۱۹ دی‌ماه سالروز درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی است؛ به گمانم مهمترین پروژۀ دوران زندگی او حل‌وفصل مسئلۀ جانشینی آیت‌الله خمینی در سال ۱۳۶۸ و تلاش در جهت حل‌وفصل مسئلۀ جانشینی رهبر کنونی نظام در سال‌های پایانی عمر بود که با مرگ نابهنگام او در ۱۹ دی‌ماه ۱۳۹۵ این پروژه ناتمام ماند.

سازوکارهای جانشینی مقام‌های سیاسی بلندمرتبه در نظام‌های سیاسی کارآمد باید به گونه‌ای باشد که جانشینی آنها با کمترین تنش و هزینه برای جوامع تحت مدیریت آنها همراه باشد؛ این مسئله در طول تاریخ ایران و بویژه در دوران اسلامی، همواره مسئله‌ای بوده است که ایران را با بحران‌های عدیده‌ای روبرو نموده و تلاطم‌های ویرانگری را بر آن تحمیل کرده است.

هاشمی رفسنجانی با توجه به نقش و موقعیتی که در سال ۱۳۶۸ داشت می‌توانست مسئلۀ جانشینی در ایران را به صورتی کارآمد و از طریق اصلاح قانون اساسی برای همیشه حل‌وفصل نماید اما عدم توجه به پیاده کردن الگویی متناسب با منافع ملّی در این زمینه یا عدم آگاهی او از ضرورت انجام چنین کاری و تبعات آن، باعث شد که آن موقعیت از دست رفته و الگوی جانشینی نامناسب پیشین تداوم یابد. به‌گونه‌ای که ایران همچنان در معرض تلاطم ویرانگر مسئلۀ جانشینی است و هر روز به آن نزدیک‌تر می‌شود.  

بر این اساس یکی از پی‌سنگ‌های مهم قانون اساسی

توجه به ضرورت «طراحی سازوکاری مناسب و کارآمد برای حل مسئلۀ جانشینی مقام‌های سیاسی بلندمرتبه در ایران» است؛ به‌گونه‌ای که با درگذشت، برکناری یا کناره‌گیری این مقام‌ها از قدرت، ایران دستخوش تلاطم‌های ویرانگر نشود.

نقدهای فراوانی بر عملکرد هاشمی رفسنجانی در دوران سیاست‌مداری وارد است اما او در سال‌های پایانی عمر سخنی دارد که تمامی ایران‌گرایان می‌توانند با آن همدل و همداستان باشند:

«... ظلم است؛ ظلم بزرگی، اگر به فردای این کشور فکر نکنیم . فردا ممکن است ما نباشیم؛ ولی فرزندان ما که هستند. آینده که هست. ایران که هست. ستون‌های فردا را باید امروز بنا کنیم ....»

 

مطالب مرتبط

مسئلۀ جانشینی در ایران  (بخش اول)

مسئلۀ جانشینی در ایران (بخش دوم: چرا موضوع جانشینی مهم است؟ و چرا باید در مورد آن گفتگو کنیم؟)

مسئلۀ جانشینی در ایران(بخش سوّم: گزینه‌های جانشینی)

مسئلۀ جانشینی در ایران(بخش چهارم: ایران‌گرایان و موضوع جانشینی)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۰۰ ، ۱۳:۱۵
سجاد فتاحی

( ایران‌گرایان و موضوع جانشینی)

✍️ سجاد فتاحی - جامعه‌شناس

https://www.instagram.com/sajjad_fattahi_official

در قسمت‌های پیشین گفته شد که:

⭕️ با توجه به این امر که بیش از 70 درصد قدرت سیاسی و اقتصادی کشور در زیرمجموعه‌ی رهبری نظام قرار دارد، موضوع جانشینی وی امری مهم و حیاتی برای آینده‌ی ایران است.

⭕️ تمام گزینه‌های محتمل جانشینی رهبر کنونی، در مقایسه با ایشان به شدت ضعیف‌تر بوده و بنابراین نمی‌توان انتظار داشت که کشور اوضاعی بهتر از شرایط کنونی در زمان جانشین وی داشته باشد.

⭕️ در بین 5 گزینه‌ای که از شانس بیشتری برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردارند قدرت و شانس مجتبی خامنه‌ای برای رسیدن به این جایگاه از سایرین بیشتر است و شرایط به گونه‌ای پیش می‌رود که سناریوی جانشینی وی از احتمال وقوع بیشتری در مقایسه با سایر سناریوها برخوردار است.  

حال بخش پایانی این نوشتار که در تلاش است راهبردی را برای بازیگری فعال ایران‌گرایان در مسئله‌ی جانشینی پیشنهاد نماید.

اگر در دهه‌ی 60 یا حتی 70 فردی از بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و محیط‌زیستی پیش‌روی ایران سخن می‌گفت مشخص نبود چه سرانجامی خواهد یافت؛ اما امروز که دیگر کوه یخ بحران‌ها نه به صورت کامل، بلکه تا کمر در پیش‌رویمان قرار گرفته است، دیگر کسی جرات انکار بحران‌ها را ندارد؛ و بحث بر سر علل وقوع بحران‌ها رفته است.

اصول‌گرایان بدون ارائه‌ی تحلیل یا تبیینی از علل پیدایش بحران‌های کنونی، تصور می‌کنند با جابجایی رئیس‌جمهور، چند مدیر و برخی اصلاحات قانونی و سیاست‌گذاری می‌توان شرایط را بهبود داد.

ایران‌گرایان اصلاح‌طلب بواسطه‌ی ترس از فردای فروپاشی نظام سیاسی یا برخی منافع اقتصادی و سیاسی که در ساختار کنونی دارند، علل ریشه‌ای را به دست فراموشی سپرده و ناامیدانه بر این عقیده‌اند که همچنان باید جامعه را به امید به اصلاحات در ساختار سیاسی کنونی دعوت کرد و با برخی اصلاحات در نظام حکمرانی، که چگونگی آن مشخص نیست، امکان بهبود شرایط، یا دست‌کم جلوگیری از بدتر شدن آن را ایجاد کرد.

گروهی دیگر از ایران‌گرایان معتقدند که علت ریشه‌ای رسیدن ایران به وضعیت بحرانی کنونی، برخواسته از ساختار قدرت سیاسی در ایران است که در آن توازن و تفکیک قوا که نقشی محوری در کارآمدی نظام‌های سیاسی و حکمرانی دارد بواسطه‌ی جایگاه تعریف شده برای رهبری نظام به صورت کامل برهم خورده است. وضعیت نامناسب توازن و تفکیک قوا در نظام سیاسی کنونی، کارآمدی نظام برای مواجهه با مسائل پیش‌روی ایران را کاهش داده و در نتیجه بحران‌های پیچیده‌ و چند بعدی موجود را پدید آورده است. از این منظر در شرایط کنونی بدون برنامه‌ای مشخص برای اصلاح ساختار سیاسی کنونی در جهت افزایش توازن و تفکیک قوا یا در انداختن طرحی نو که در آن این دو ویژگی رعایت شده باشد، نه امیدی به اصلاحات و اصلاح‌طلبان است و نه امیدی به براندازی و براندازان؛ و هرچه پیشتر می‌رویم بر عمق و شدت بحران‌ها افزوده خواهد شد.

جدا از جریان‌های فوق که نگارنده خود را متعلق به جریان سوم می‌داند، از منظر واقعیت‌های جامعه‌شناختی، با توجه به توزیع کنونی قدرت سیاسی در ایران، اینکه جریان یا طیفی در درون گروه‌های سیاسی کشور بتواند مسیر کنونی در ارتباط با مسئله جانشینی را تغییر دهد محل تردید جدی است؛ چرا که اگرچه درصد قابل توجهی از ایرانیان در شرایط کنونی در زمره‌ی منتقدین نظم کنونی هستند، اما این گروه بواسطه‌ی پراکندگی و عدم برخورداری از سازمان‌دهی، توان بالفعل نمودن قدرت خود را نداشته و در کوتاه مدت توسط اقلیت برخوردار از قدرت اقتصادی و نظامی مدیریت خواهند شد. نتیجه‌ی این موضوع افزایش احتمال وقوع سناریوی جانشینی به شکلی خواهد بود که در این سلسله یادداشت‌ها به آن اشاره شد و بیان شد که نتیجه‌ی آن نیز تشدید بحران‌ها در ایران، و وارد شدن ایران به فضایی است که اصولاً پیش‌بینی‌ناپذیر است.

⭕️ اما اگر بخواهیم از موضع ناامید کننده‌ی فوق فراتر رفته و به دنبال راهی برای رقم زدن شرایطی بهتر برای آینده‌ی ایران باشیم نکات ذیل به نظر می‌رسد:

جهان کنونی آبستن بحران‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و مهمتر از همه محیط‌زیستی گوناگونی است که مواجهه مناسب با آنها نیازمند نظام‌ها و ساختارهای سیاسی‌ای است که در آن دانشمند - سیاست‌گذاران نخبه، به معنای واقعی کلمه، نقشی تعیین کننده و اثرگذار داشته باشند. از این منظر نظامی سیاسی که اصولاً در چند دهه‌ی گذشته خود مولد بحران بوده است، نخبگان را به حاشیه رانده یا به مهاجرت وادار کرده است، و نخبگان حوزه‌های مختلف امکان اثرگذاری و نقش‌آفرینی در تصمیمات آن را نداشته‌اند، از توانایی کافی برای هدایت ایران در این جهان آشوبناک برخوردار نیست؛ بنابراین موضوع کارآمدسازی نظام سیاسی کنونی از طریق افزایش توازن و تفکیک قوا، که مهمترین بخش آن بازنگری در جایگاه ولی‌فقیه و رهبری نظام است موضوعی است که باید در کانون توجه نخبگان و فعالین سیاسی کشور قرار گیرد. ناگفته پیداست که به هر اندازه که این بازنگری و اصلاح در فضایی آرام‌تر و بدون تنش صورت پذیرد بهتر است.

از این منظر مسئله‌ی جانشینی رهبری نظام، فرصتی برای ایران‌گرایان در جریان‌های گوناگون است که یک صدا موضوع ضرورت بازنگری در ساختار نظام سیاسی در ایران را طرح نموده و مورد تاکید قرار دهند. طبیعی است که هم‌صدایی و تاکید بر ضرورت تغییر ساخت قدرت سیاسی به معنی هم‌صدایی در الگوی مطلوب بعدی نیست و این الگو باید از فرایند بحث و گفتگوی پیوسته استخراج شود.

بنابراین نخبگان و جریان‌های ایران‌گرای کشور به نظر می‌رسد دو راه بیشتر پیش‌رو ندارند:

⭕️ نخست سکوت در برابر فرایند و مسئله‌ی جانشینی که زمینه و امکان را برای مدیریت این مسئله بر اساس سناریویی که در این سلسله یادداشت‌ها به عنوان سناریوی محتمل به آن اشاره شد فراهم نموده و احتمال وقوع آن را افزایش می‌دهد. نتیجه‌ی انتخاب این راه تا حدودی مشخص است: حرکت الگوی اقتدار سیاسی در ایران به سمت جانشینی پسر به جای پدر، تشدید و تعمیق بحران‌های کنونی در حوزه‌های مختلف و وارد شدن کامل ایران به فضای آشوبناکی که پیش‌بینی‌ناپذیر است.

⭕️ راه دوم تبدیل کردن مسئله‌ی جانشینی به فرصتی برای تبدیل خواست تغییرات اساسی در ساختار قدرت سیاسی ایران به خواستی عمومی است. باید مسئله‌ی جانشینی را به موضوع گفتگوهای عمومی تبدیل کرد و از این رهگذر درخواست بازنگری اساسی در ساختار قدرت سیاسی در ایران را در راستای رسیدن به ساختاری که توازن قدرت و تفکیک قوا در آن رعایت شده باشد طرح نمود. اگر در شرایط کنونی تمامی ایران‌گرایان (از اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان ایران‌گرا تا گروه‌های اپوزوسیون خارج از کشور) حولِ خواستِ مشترکِ تغییر در ساخت قدرت سیاسی برای رسیدن به نظام حکمرانی کارآمدی که با بحران‌های کنونی و شرایط ایران تناسب داشته باشد، وحدت یابند احتمال وقوع سناریوی محتمل جانشینی کاهش و امکان پیروزی و نقش‌آفرینی اثرگذار آنها در نقطه‌ی جانشینی افزایش خواهد یافت.

در این سلسله یادداشت‌ها تلاش نمودم که بی‌پرده هرآنچه که در ارتباط با مسئله‌ی جانشینی در ایران در سه سال گذشته موضوع تاملاتم بوده است را طرح نمایم، طبیعتاً نکات فراوانی در ارتباط با این موضوع وجود دارد که از نظر من نادیده گرفته شده است. امیدوارم دیگران با ورود به این بحث به آنها اشاره نموده و عمق دید را نسبت به وضعیت مهمی که در حال حرکت به سمت آن هستیم افزایش دهند.

ممکن است با برخی نکات طرح شده در این سلسله یادداشت‌ها موافق یا مخالف باشید اما به نظر می‌رسد برای رقم زدن آینده‌ای بهتر برای ایران و ایرانیان، گریزی از این نداریم که:  

⭕️ موضوع جانشینی را به مسئله‌ای عمومی تبدیل کنیم؛ شاید گره کار ایران از این نقطه گشوده شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۳۴
سجاد فتاحی

(قسمت سوم: گزینه‌های جانشینی)

سجاد فتاحی- جامعه شناس

در دو بخش قبلی بیان شد که با توجه به این امر که بیش از 70 درصد قدرت اقتصادی و سیاسی ایران در زیرمجموعه‌ی رهبری نظام جمهوری اسلامی قرار دارد، موضوع جانشینی وی امری مهم و اساسی است که برای تامین منافع ملی نباید به سکوت از کنار آن گذشت و باید در مورد آن گفتگو کرد. از سوی دیگر گفته شد که در شرایط موجود با توجه به توزیع کنونی قدرت سیاسی در بین بخش‌های گوناگون نظام و با پیروزی احتمالی اصول‌گرایان و نامزد نزدیک به بیت رهبر کنونی نظام در انتخابات ریاست جمهوری 1400، بیت رهبری نظام در مقایسه با سایر بخش‌های نظام سیاسی از قدرت تعیینکنندگی بسیار بیشتری در زمینه‌ی تعیین جانشین رهبری برخوردار است.

در این بخش تلاش می‌شود به معرفی مهمترین گزینه‌های جانشینی رهبری پرداخته شده و نشان داده شود که چرا سید مجتبی خامنه‌ای از شانس بسیار بیشتری در مقایسه‌ با سایر گزینه‌ها برای رسیدن به این جایگاه برخوردار است.

در فضای سیاسی کنونی ایران می‌توان به ترتیب از «سید مجبتی خامنه‌ای»، «سید ابراهیم رئیسی»، «صادق آملی لاریجانی»، «علیرضا اعرافی» و «حسن روحانی» به عنوان افرادی یاد کرد که در مقایسه با سایرین از قدرت (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) و در نتیجه شانس بیشتری برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردارند.

تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1396، و با توجه به حساسیت‌های ایجاد شده حول سید مجتبی خامنه‌ای در عرصه‌ی سیاسی ایران که در رخدادهای پس از انتخابات 1388 به اوج رسیده بود، «سید ابراهیم رئیسی» از شانس بیشتری برای تبدیل شدن به جانشین رهبری برخوردار بود؛ اما تصمیم اشتباه او برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری 1396 و شکست در این انتخابات، نکته‌ی منفی‌ای است که شانس او را به شدت کاهش داده است. اگر او در انتخابات ریاست جمهوری 1400 شرکت نکند، که نگارنده معتقد است بواسطه‌ی عدم تمایل به از دست دادن جایگاه نقد ریاست قوه‌ی قضاییه شرکت نخواهد کرد، باید تنها نقش پشتیبان مهم جانشین نهایی را برای او قائل بود.

فرد دیگری که به نظر می‌رسد می‌توان او را نیز یکی از نامزدهای جانشینی رهبری دانست علیرضا اعرافی، فردی است که از سال 1398 توسط رهبر کنونی نظام به عضویت شورای نگهبان درآمده است. عدم راه‌یابی او به مجلس خبرگان رهبری از حوزه‌ی تهران در انتخابات سال 1394 یکی از نکات منفی ثبت شده در پرونده‌ی اوست. در مقایسه با ابراهیم رئیسی او فردی کمتر شناخته شده است و از قدرت سیاسی و اجتماعی کمتری نیز برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردار است.  

صادق آملی لاریجانی، عضو شورای نگهبان و رئیس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز می‌توان یکی از گزینه‌های جانشینی دانست. مسائل ایجاد شده حول او در ارتباط با قوه‌ی قضاییه به شدت شانس او را برای دست‌یابی به این جایگاه کاهش داده است؛ اما در هر حال با توجه به حضور او در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، علاوه بر آنکه هنوز می‌توان او را دارای شانس رهبری دانست از نقشی نسبتاً اثرگذار در تعیین جانشین نهایی برخوردار خواهد بود.

در سال‌های گذشته در فضای سیاسی ایران، جدا از افراد فوق، بیش از هر فرد دیگری نام سید مجتبی خامنه‌ای (فرزند دوم رهبر کنونی نظام) به عنوان یکی از مهمترین گزینه‌های جانشینی مطرح شده است. او را می‌توان مهمترین و شناخته‌شده‌ترین فرد در بیت رهبری دانست؛ به گونه‌ای که اگر بیت، خواهان ایفای نقش مستقیم در مسئله‌ی جانشینی باشد او مهمترین گزینه‌ی موجود خواهد بود.

علاوه بر گزینه‌های فوق که می‌توان همه‌ی آنها را متعلق به پایگاه اصول‌گرایی و از نزدیکان رهبر کنونی نظام دانست، در جریان سیاسی مقابل، تنها یک نام به چشم می‌خورد و آن حسن روحانی است؛ فردی که هرچه پیشتر می‌رویم بواسطه‌ی ضعف عملکرد در دوران ریاست جمهوری و البته ظهور بحران‌های انباشته شده در چند دهه‌ی گذشته در دوران ریاست جمهوری او، شانس وی برای رسیدن به جایگاه رهبری کم و کمتر می‌شود؛ به گونه‌ای که نه از حمایت قابل توجهی در جامعه برای جانشینی برخوردار است (امری که در صورت عملکرد مناسب در دوران ریاست جمهوری می‌توانست پایگاه قدرت مهمی برای او به شمار آید) و نه از حمایت لایه‌های مهم قدرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی؛ اما در هر حال در شرایط موجود می‌توان او را در کنار علیرضا اعرافی یکی از گزینه‌های کم شانس جانشینی دانست.

گرچه شاید بتوان نام‌های دیگری را نیز به این لیست اضافه کرد اما فاصله‌ی افراد کنونی از نظر برخورداری از حمایت لایه‌های قدرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی، که موضوعی تعیین کننده در بزنگاه جانشینی است، از سایرین بسیار بیشتر است.

شانس هر یک از گزینه‌های فوق برای دست‌یابی به جایگاه رهبری را می‌توان با دو فاکتور مهم مشخص کرد. نخست میزان حمایت بخش‌های مختلف نظام سیاسی در ایران و دیگری پایگاه اجتماعی‌ای که این افراد از آن برخوردارند. در مقایسه با عامل پایگاه اجتماعی، که بواسطه‌ی عدم تشکل، از توانایی چندانی برای اثرگذاری در این فرایند برخوردار نیست، عامل برخورداری از حمایت بخش‌ها و لایه‌های مختلف قدرت در نظام سیاسی، عاملی مهم و اثرگذار است که به احتمال فراوان تکلیف جانشینی را در شرایط عادی مشخص خواهد کرد.

جدا از دو عامل فوق موضوع حمایت قدرت‌های خارجی از هر یک از گزینه‌ها یا تمایل آنها برای به قدرت رسیدن هر یک از نامزدها نیز عاملی مهم است؛ اما به نظر می‌رسد در شرایط کنونی با تقسیم شدن قدرت‌های خارجی به دو دسته‌ی بلوک شرق (روسیه و چین) و بلوک غرب (کشورهای اروپایی و آمریکا)، این قدرت‌ها اثرگذاری یکدیگر را خنثی خواهند کرد؛ گرچه بواسطه‌ی روابط اقتصادی و سیاسی روسیه و چین با ایران این دو قدرت از اثرگذاری بیشتری در فرایند جانشینی برخوردار خواهند بود؛ در هر حال با توجه به قدرت بیشتر اثرگذاری چین و روسیه، تغییری در ترکیب نهایی گزینه‌های محتمل جانشینی ایجاد نخواهد شد.    

با در نظر داشتن عوامل فوق، شانس حسن روحانی، صادق آملی لاریجانی و علیرضا اعرافی در مقایسه با دو گزینه‌ی ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای به مراتب بسیار کمتر است.

حسن روحانی که حتی پیش از این نیز از حمایت بخش‌های اثرگذار قدرت در نظام جمهوری اسلامی برخوردار نبود، بواسطه‌ی ضعف عملکردی در دوران ریاست جمهوری، پایگاه اجتماعی خود را به شدت از دست داده است. شانس او در شرایط موجود که دو رقیب او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 (رئیسی و قالیباف) بر مسند ریاست دو قوه‌ی مهم ایران یعنی قوای مجریه و قضاییه تکیه زده‌اند و نهادهای نظامی نیز همسویی چندانی با او ندارند بسیار کمتر شده است و در سال پیش‌رو بواسطه‌ی دشوارتر شدن شرایط کشور و تندتر شدن انتقادات به وی کم وکمتر خواهد شد. شرایط به‌گونه‌ای پیش می‌رود که با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری حسن روحانی او برای همیشه از عرصه‌ی سیاسی ایران حذف خواهد شد.

صادق آملی لاریجانی بواسطه‌ی موضوعات شکل گرفته حول قوه قضاییه در دوران ریاست او از پایگاه اجتماعی برخوردار نیست و حمایت مناسبی را حتی در لایه‌های اصول‌گرای نظام ندارد. او تنها بواسطه‌ی جایگاه خود در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام می‌تواند نقش حامی را در ارتباط با گزینه‌ی نهایی جانشینی داشته باشد؛ امری که به نظر می‌رسد با توجه به شرایط کنونی به آن اکتفا خواهد کرد. طبیعتاً از بین گزینه‌های فوق گزینه‌ی مورد حمایت لاریجانی، مجتبی خامنه‌ای خواهد بود.     

علیرضا اعرافی نیز بواسطه‌ی ناشناخته بودن، نه از پایگاه اجتماعی برخوردار است و نه از حمایت بخش‌های مختلف قدرت در نظام سیاسی؛ اما اگر بنا به حمایت او از یکی از گزینه‌های مطرح باشد، به نظر می‌رسد گزینه‌ی مورد حمایت او مجتبی خامنه‌ای خواهد بود.  

در این بین رقابتی نانوشته بین ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای برای رسیدن به جایگاه رهبری در جریان است. گرچه می‌توان رئیسی را فردی دانست که پایگاه اجتماعی بیشتری در مقایسه با مجتبی خامنه‌ای دارد اما نقش مجتبی خامنه‌ای در بیت رهبری، احتمالاً قدرت او را برای جلب حمایت بخش‌های مختلف قدرت در نظام سیاسی جهت رسیدن به جایگاه رهبری به شدت افزایش خواهد داد. در این میان نباید فراموش کرد که ساختار بزرگ و قدرتمند بیت رهبری، احتمالاً تمایلی ندارد که قدرت سیاسی از بیت کنونی خارج شده و به فرد دیگری برسد چرا که قرار گرفتن هر فردی خارج از بیت در جایگاه رهبر کنونی، مناسبات و روابط قدرت درون بیت را به شدت تحت تاثیر قرار داده و تغییرات فراوانی را در آن ایجاد خواهد کرد که طبیعتاً مورد پسند بیت کنونی نیست.

در صورت ورود ابراهیم رئیسی به انتخابات ریاست جمهوری 1400 و پیروزی او در این انتخابات، به شدت شانس او برای قرار گرفتن در جایگاه رهبری افزایش خواهد یافت؛ اما اگر بنا به دلایلی از قبیل عدم تمایل به از دست دادن جایگاه ریاست قوه‌ی قضاییه، در این انتخابات شرکت نکند که تصور نگارنده بر آن است که شرکت نخواهد کرد، یا در انتخابات شرکت نموده و رقابت را به سایر رقبا واگذار کند، به شدت شانس خود را از دست خواهد داد.

با در نظر داشتن نکات فوق، اگرچه تا زمان کنونی می‌توان رقابتی تنگاتنگ را بین ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنه‌ای در جریان دانست، اما با در نظر داشتن قدرت قابل توجه بیت رهبری نظام، و عدم تمایل آن به خروج قدرت از این بیت، احتمالاً قدرت سید مجتبی خامنه‌ای برای همراه نمودن سایر بخش‌های نظام سیاسی جهت دست‌یابی به جایگاه رهبری بیشتر از ابراهیم رئیسی خواهد بود؛ البته این در حالی است که اصولاً رئیسی، تمایلی به قرار گرفتن در جایگاه رهبری داشته باشد؛ اگر او این تمایل را نداشته باشد، تبدیل به حامی و ابزار مهمی برای انتخاب مجتبی خامنه‌ای جهت رسیدن به جایگاه رهبری خواهد شد که این موضوع می‌تواند قدرت مجتبی خامنه‌ای برای رسیدن به این جایگاه را به شدت افزایش داده و او را تبدیل به گزینه‌ی نسبتاً نهایی جانشینی رهبری نماید.

اینکه این گزینه‌ی نهایی چگونه و با چه مکانیزمی انتخاب خواهد شد به نظر نگارنده اهمیت چندانی ندارد؛ در زمین سیاست، آنکه قدرت دارد سازوکارها را نیز به نفع خود شکل خواهد داد.  

در بخش بعدی به موضوع بحران‌ها و مسائل ناشی از شیوه‌ی مدیریت کنونی مسئله‌ی جانشینی پرداخته خواهد شد.

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۹ ، ۱۹:۳۵
سجاد فتاحی