(قسمت سوم: گزینههای جانشینی)
سجاد فتاحی- جامعه شناس
در دو بخش قبلی بیان شد که با توجه به این امر که بیش از 70 درصد قدرت اقتصادی و سیاسی ایران در زیرمجموعهی رهبری نظام جمهوری اسلامی قرار دارد، موضوع جانشینی وی امری مهم و اساسی است که برای تامین منافع ملی نباید به سکوت از کنار آن گذشت و باید در مورد آن گفتگو کرد. از سوی دیگر گفته شد که در شرایط موجود با توجه به توزیع کنونی قدرت سیاسی در بین بخشهای گوناگون نظام و با پیروزی احتمالی اصولگرایان و نامزد نزدیک به بیت رهبر کنونی نظام در انتخابات ریاست جمهوری 1400، بیت رهبری نظام در مقایسه با سایر بخشهای نظام سیاسی از قدرت تعیینکنندگی بسیار بیشتری در زمینهی تعیین جانشین رهبری برخوردار است.
در این بخش تلاش میشود به معرفی مهمترین گزینههای جانشینی رهبری پرداخته شده و نشان داده شود که چرا سید مجتبی خامنهای از شانس بسیار بیشتری در مقایسه با سایر گزینهها برای رسیدن به این جایگاه برخوردار است.
در فضای سیاسی کنونی ایران میتوان به ترتیب از «سید مجبتی خامنهای»، «سید ابراهیم رئیسی»، «صادق آملی لاریجانی»، «علیرضا اعرافی» و «حسن روحانی» به عنوان افرادی یاد کرد که در مقایسه با سایرین از قدرت (اقتصادی، سیاسی و اجتماعی) و در نتیجه شانس بیشتری برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردارند.
تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری 1396، و با توجه به حساسیتهای ایجاد شده حول سید مجتبی خامنهای در عرصهی سیاسی ایران که در رخدادهای پس از انتخابات 1388 به اوج رسیده بود، «سید ابراهیم رئیسی» از شانس بیشتری برای تبدیل شدن به جانشین رهبری برخوردار بود؛ اما تصمیم اشتباه او برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری 1396 و شکست در این انتخابات، نکتهی منفیای است که شانس او را به شدت کاهش داده است. اگر او در انتخابات ریاست جمهوری 1400 شرکت نکند، که نگارنده معتقد است بواسطهی عدم تمایل به از دست دادن جایگاه نقد ریاست قوهی قضاییه شرکت نخواهد کرد، باید تنها نقش پشتیبان مهم جانشین نهایی را برای او قائل بود.
فرد دیگری که به نظر میرسد میتوان او را نیز یکی از نامزدهای جانشینی رهبری دانست علیرضا اعرافی، فردی است که از سال 1398 توسط رهبر کنونی نظام به عضویت شورای نگهبان درآمده است. عدم راهیابی او به مجلس خبرگان رهبری از حوزهی تهران در انتخابات سال 1394 یکی از نکات منفی ثبت شده در پروندهی اوست. در مقایسه با ابراهیم رئیسی او فردی کمتر شناخته شده است و از قدرت سیاسی و اجتماعی کمتری نیز برای رسیدن به جایگاه رهبری برخوردار است.
صادق آملی لاریجانی، عضو شورای نگهبان و رئیس کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام را نیز میتوان یکی از گزینههای جانشینی دانست. مسائل ایجاد شده حول او در ارتباط با قوهی قضاییه به شدت شانس او را برای دستیابی به این جایگاه کاهش داده است؛ اما در هر حال با توجه به حضور او در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، علاوه بر آنکه هنوز میتوان او را دارای شانس رهبری دانست از نقشی نسبتاً اثرگذار در تعیین جانشین نهایی برخوردار خواهد بود.
در سالهای گذشته در فضای سیاسی ایران، جدا از افراد فوق، بیش از هر فرد دیگری نام سید مجتبی خامنهای (فرزند دوم رهبر کنونی نظام) به عنوان یکی از مهمترین گزینههای جانشینی مطرح شده است. او را میتوان مهمترین و شناختهشدهترین فرد در بیت رهبری دانست؛ به گونهای که اگر بیت، خواهان ایفای نقش مستقیم در مسئلهی جانشینی باشد او مهمترین گزینهی موجود خواهد بود.
علاوه بر گزینههای فوق که میتوان همهی آنها را متعلق به پایگاه اصولگرایی و از نزدیکان رهبر کنونی نظام دانست، در جریان سیاسی مقابل، تنها یک نام به چشم میخورد و آن حسن روحانی است؛ فردی که هرچه پیشتر میرویم بواسطهی ضعف عملکرد در دوران ریاست جمهوری و البته ظهور بحرانهای انباشته شده در چند دههی گذشته در دوران ریاست جمهوری او، شانس وی برای رسیدن به جایگاه رهبری کم و کمتر میشود؛ به گونهای که نه از حمایت قابل توجهی در جامعه برای جانشینی برخوردار است (امری که در صورت عملکرد مناسب در دوران ریاست جمهوری میتوانست پایگاه قدرت مهمی برای او به شمار آید) و نه از حمایت لایههای مهم قدرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی؛ اما در هر حال در شرایط موجود میتوان او را در کنار علیرضا اعرافی یکی از گزینههای کم شانس جانشینی دانست.
گرچه شاید بتوان نامهای دیگری را نیز به این لیست اضافه کرد اما فاصلهی افراد کنونی از نظر برخورداری از حمایت لایههای قدرت سیاسی در نظام جمهوری اسلامی، که موضوعی تعیین کننده در بزنگاه جانشینی است، از سایرین بسیار بیشتر است.
شانس هر یک از گزینههای فوق برای دستیابی به جایگاه رهبری را میتوان با دو فاکتور مهم مشخص کرد. نخست میزان حمایت بخشهای مختلف نظام سیاسی در ایران و دیگری پایگاه اجتماعیای که این افراد از آن برخوردارند. در مقایسه با عامل پایگاه اجتماعی، که بواسطهی عدم تشکل، از توانایی چندانی برای اثرگذاری در این فرایند برخوردار نیست، عامل برخورداری از حمایت بخشها و لایههای مختلف قدرت در نظام سیاسی، عاملی مهم و اثرگذار است که به احتمال فراوان تکلیف جانشینی را در شرایط عادی مشخص خواهد کرد.
جدا از دو عامل فوق موضوع حمایت قدرتهای خارجی از هر یک از گزینهها یا تمایل آنها برای به قدرت رسیدن هر یک از نامزدها نیز عاملی مهم است؛ اما به نظر میرسد در شرایط کنونی با تقسیم شدن قدرتهای خارجی به دو دستهی بلوک شرق (روسیه و چین) و بلوک غرب (کشورهای اروپایی و آمریکا)، این قدرتها اثرگذاری یکدیگر را خنثی خواهند کرد؛ گرچه بواسطهی روابط اقتصادی و سیاسی روسیه و چین با ایران این دو قدرت از اثرگذاری بیشتری در فرایند جانشینی برخوردار خواهند بود؛ در هر حال با توجه به قدرت بیشتر اثرگذاری چین و روسیه، تغییری در ترکیب نهایی گزینههای محتمل جانشینی ایجاد نخواهد شد.
با در نظر داشتن عوامل فوق، شانس حسن روحانی، صادق آملی لاریجانی و علیرضا اعرافی در مقایسه با دو گزینهی ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنهای به مراتب بسیار کمتر است.
حسن روحانی که حتی پیش از این نیز از حمایت بخشهای اثرگذار قدرت در نظام جمهوری اسلامی برخوردار نبود، بواسطهی ضعف عملکردی در دوران ریاست جمهوری، پایگاه اجتماعی خود را به شدت از دست داده است. شانس او در شرایط موجود که دو رقیب او در انتخابات ریاست جمهوری سال 1396 (رئیسی و قالیباف) بر مسند ریاست دو قوهی مهم ایران یعنی قوای مجریه و قضاییه تکیه زدهاند و نهادهای نظامی نیز همسویی چندانی با او ندارند بسیار کمتر شده است و در سال پیشرو بواسطهی دشوارتر شدن شرایط کشور و تندتر شدن انتقادات به وی کم وکمتر خواهد شد. شرایط بهگونهای پیش میرود که با پایان یافتن دوران ریاست جمهوری حسن روحانی او برای همیشه از عرصهی سیاسی ایران حذف خواهد شد.
صادق آملی لاریجانی بواسطهی موضوعات شکل گرفته حول قوه قضاییه در دوران ریاست او از پایگاه اجتماعی برخوردار نیست و حمایت مناسبی را حتی در لایههای اصولگرای نظام ندارد. او تنها بواسطهی جایگاه خود در شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام میتواند نقش حامی را در ارتباط با گزینهی نهایی جانشینی داشته باشد؛ امری که به نظر میرسد با توجه به شرایط کنونی به آن اکتفا خواهد کرد. طبیعتاً از بین گزینههای فوق گزینهی مورد حمایت لاریجانی، مجتبی خامنهای خواهد بود.
علیرضا اعرافی نیز بواسطهی ناشناخته بودن، نه از پایگاه اجتماعی برخوردار است و نه از حمایت بخشهای مختلف قدرت در نظام سیاسی؛ اما اگر بنا به حمایت او از یکی از گزینههای مطرح باشد، به نظر میرسد گزینهی مورد حمایت او مجتبی خامنهای خواهد بود.
در این بین رقابتی نانوشته بین ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنهای برای رسیدن به جایگاه رهبری در جریان است. گرچه میتوان رئیسی را فردی دانست که پایگاه اجتماعی بیشتری در مقایسه با مجتبی خامنهای دارد اما نقش مجتبی خامنهای در بیت رهبری، احتمالاً قدرت او را برای جلب حمایت بخشهای مختلف قدرت در نظام سیاسی جهت رسیدن به جایگاه رهبری به شدت افزایش خواهد داد. در این میان نباید فراموش کرد که ساختار بزرگ و قدرتمند بیت رهبری، احتمالاً تمایلی ندارد که قدرت سیاسی از بیت کنونی خارج شده و به فرد دیگری برسد چرا که قرار گرفتن هر فردی خارج از بیت در جایگاه رهبر کنونی، مناسبات و روابط قدرت درون بیت را به شدت تحت تاثیر قرار داده و تغییرات فراوانی را در آن ایجاد خواهد کرد که طبیعتاً مورد پسند بیت کنونی نیست.
در صورت ورود ابراهیم رئیسی به انتخابات ریاست جمهوری 1400 و پیروزی او در این انتخابات، به شدت شانس او برای قرار گرفتن در جایگاه رهبری افزایش خواهد یافت؛ اما اگر بنا به دلایلی از قبیل عدم تمایل به از دست دادن جایگاه ریاست قوهی قضاییه، در این انتخابات شرکت نکند که تصور نگارنده بر آن است که شرکت نخواهد کرد، یا در انتخابات شرکت نموده و رقابت را به سایر رقبا واگذار کند، به شدت شانس خود را از دست خواهد داد.
با در نظر داشتن نکات فوق، اگرچه تا زمان کنونی میتوان رقابتی تنگاتنگ را بین ابراهیم رئیسی و مجتبی خامنهای در جریان دانست، اما با در نظر داشتن قدرت قابل توجه بیت رهبری نظام، و عدم تمایل آن به خروج قدرت از این بیت، احتمالاً قدرت سید مجتبی خامنهای برای همراه نمودن سایر بخشهای نظام سیاسی جهت دستیابی به جایگاه رهبری بیشتر از ابراهیم رئیسی خواهد بود؛ البته این در حالی است که اصولاً رئیسی، تمایلی به قرار گرفتن در جایگاه رهبری داشته باشد؛ اگر او این تمایل را نداشته باشد، تبدیل به حامی و ابزار مهمی برای انتخاب مجتبی خامنهای جهت رسیدن به جایگاه رهبری خواهد شد که این موضوع میتواند قدرت مجتبی خامنهای برای رسیدن به این جایگاه را به شدت افزایش داده و او را تبدیل به گزینهی نسبتاً نهایی جانشینی رهبری نماید.
اینکه این گزینهی نهایی چگونه و با چه مکانیزمی انتخاب خواهد شد به نظر نگارنده اهمیت چندانی ندارد؛ در زمین سیاست، آنکه قدرت دارد سازوکارها را نیز به نفع خود شکل خواهد داد.
در بخش بعدی به موضوع بحرانها و مسائل ناشی از شیوهی مدیریت کنونی مسئلهی جانشینی پرداخته خواهد شد.
ادامه دارد ...