«ایران‌نامه»

ایران‌نامه جایگاهی است برای انتشار یادداشت‌های من دربارۀ ایران

«ایران‌نامه»

ایران‌نامه جایگاهی است برای انتشار یادداشت‌های من دربارۀ ایران

نویسندگان

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میرحسین موسوی» ثبت شده است

(قسمت دوم)

✍️ سجاد فتاحی

t.me/SIAGS

از روز یکشنبه ۲۴ فروردین ماه ۱۳۹۹، اکران اینترنتی فیلم خروجِ ابراهیم حاتمیکیا آغاز خواهد شد. در قسمت اول این مطلب که همزمان با اکران فیلم، در جشنواره فیلم فجر، منتشر شد (بنگرید به https://t.me/SIAGS/306)  بیان شد که نشانهشناسی این فیلم بیانگر آن است که به احتمال فراوان، رحمت بخشی همان میرحسین موسوی است.

جدا از نشانههایی چون مچبند سبز رحمت بخشی؛ 20 سال کنارهگیری رحمت بخشی (بخوانید 20 سال کنارهگیری میرحسین موسوی)؛ نقشی که رحمت بخشی در بردن جوانان دِه به جنگ داشته است (بخوانید نقشی که میرحسین در دورانِ جنگ ایفا کرده است)؛ تغییراتی که در رحمت بخشی در فرایند اعتراض رخ میدهد (بخوانید تغییراتی که در میرحسین موسوی از خرداد 1388 ایجاد میشود)؛ این فیلم و دیالوگهای آن را اگر با دقت ببینید تردیدی باقی نمیماند که رحمت بخشیِ ابراهیم حاتمیکیا در فیلمِ خروج، همان میرحسین موسوی است؛ که بیانیهی او درباره اعتراضات آبانماه 1398، آخرین سخنان او پیش از خروج کامل است؛ میرحسینی که پس از یک دهه حصر، با ذکاوتِ ابراهیم حاتمیکیا و با سرمایهی موسسهای هنری وابسته به سپاه پاسداران! بر پردهی سینما به تصویر کشیده شده است.  

در سکانسهای آغازین فیلم، رحمت بخشی (بخوانید میرحسین موسوی) دیالوگی ماندگار خطاب به رئیسجمهور روحانی دارد؛ فردی که در مزرعهی رحمت بخشی (بخوانید پایگاه رای میرحسین موسوی) نشست و توجه نکرد که پنبهها (بخوانید اعتماد و سرمایهی اجتماعی مردم) ناز دارند و اگر به آن توجه نکنی خواهند مرد.

این فیلم را در این ایام کوتاه حصر خانگی، که طاقت همهمان را طاق کرده است، حتماً ببینید و به یاد مرد و زنِ ایرانگرایی باشید که بیش از یک دهه است در حصر خانگی ماندهاند؛ اما عهدی را که با ما بستند نگسستند.   

ای کاش آنان که باید صدای خروج را بشنوند، پیش از آنکه دیر شود، بشنوند.

⭕️ این متن را اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.

@SIAGS

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۰ فروردين ۹۹ ، ۱۷:۰۰
سجاد فتاحی

 

(تاملی درباره نظام اندیشهای مصدق، پریشانی ایران و ضرورت ائتلاف ایرانگرایان)

🖋 سجاد فتاحی

t.me/SIAGS

 محمد مصدق را میتوان یکی از برجستهترین شخصیتهای سیاسی جریانی دانست که تحت عنوان جریان ملّیگرایی یا ایرانگرایی شناخته میشود؛ از قضا در درون این جریان، دوگانههایی حول شخصیتهای سیاسی گوناگون و از جمله محمد مصدق شکل گرفته است که یکی از مهمترین آسیبهای وارد بر این جریان و یکی از مهمترین دلایل عدم شکلگیری ائتلافی در درون آن برای رقم زدن آیندهای بهتر برای ایران است.  

 فارغ از اقدامات محمد مصدق که میتواند مورد موافقت یا مخالفت ما باشد، در دستگاه نظری او گزارههایی وجود دارد که میتواند محور ائتلاف ایرانگرایان برای آینده ایران باشد؛ امری که با آشفتگیها و پریشانحالیهای کنونی ایران بیش از هر زمان دیگری لازم و ضروری است.

⭕️ در دستگاه نظری مصدق، «نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون است» و همین اصل تبدیل به نقطه مرکزی اندیشهی ایرانگرایی شده است؛ در این رویکرد، ایران به منزله کلیت آن اصلی اساسی است و تنها ایرانی بودن برای بهرهمندی از کلیه حقوق برابر با ساکنان این سرزمین کافی است؛ بنابراین آنان که با تقسیمبندیهای دینی و مذهبی ساکنان این سرزمین را به شهروندانی درجه یک و دو تقسیم میکنند بنیانهای انسجام ملّی را نشانه گرفتهاند؛ از منظر مصدق «قانون برای مملکت است و نه مملکت برای قانون» بر این اساس هیچ قانون مقدسی وجود ندارد و همه چیز باید در خدمت سعادت ایران و ساکنانش باشد؛ قانونی که پایداری ایران را در معرض خطر قرار میدهد باید بازنگری شده و تغییر کند.

⭕️ او وجود شخصیتهای سیاسی و اجتماعی برجسته را عاملی اساسی برای بهبود اوضاع وطن میدانست؛ چرا که معتقد بود «مملکتی که رجال ندارد، هیچ چیز ندارد» یکی از دلایل مخالفت او با دیکتاتوری نیز همین بود:

«از خصائص دیکتاتوری یکی اینست که مملکت، فاقد رجال، و دیکتاتور رجل منحصر به فرد باشد».

⭕️ هنگامی که یک فرد یا یک نهاد تبدیل به نهاد و فرد مرکزی در یک کشور میشود اندک اندک همه نهادها از نهادهای قانونگذاری و اجرایی گرفته تا نهادهای قضایی تعطیل شده و کارکردهای خود را از دست میدهند؛ در پایان، همه، آن فرد یا نهاد را مسئول و مقصر اوضاع کشور میدانند و این اتفاقی بود که در اواخر حکومت پهلوی رخ داد و امروز نیز زمزمههایش به گوش میرسد.

️ مصدق با هرگونه اختناق با هر توجیهی مخالف بود؛ چرا که معتقد بود که «اگر از طریق آزادی و دموکراسی نتوانیم کاری بکنیم، از طریق اختناق و زور و قلدری برای مردم ناراضی نمی توانیم کاری انجام دهیم».

⭕️ او معتقد بود که ایرانیان باید عقیده خود را به اصل و اصولی مشترک حفظ کنند چرا که «اگر یک ملتی عقیده نداشته باشد آن ملت کارش زار میشود. همه باید سعی کنید که در جامعه یک عقیده و مسلک و مرامی باشد. اگر ملت بی مرام باشد آن ملت از بین می رود» و چه اصلی برای ایرانیان بالاتر از ایران.

⭕️ او در عین احترام به سایر کشورها، #امت_گرایی، که یکی از اصول ایدئولوژیک ساختار سیاسی کنونی است و جهانوطنی را اصولی دستکم در شرایط کنونی غیر ممکن و حتی فریبنده و ویرانگر برای ایرانیان میدانست زیرا معتقد بود که:  «اگر دنیا وطن همگی است پس این جنگ ها و آدم‌کشیها برای چی است؟ و اگر هر ملتی برای خود وطنی است پس چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است».

مصدق مانند هر شخصیت سیاسی دیگری در دوران فعالیت سیاسی خود و بویژه در دوران نخست وزیری، اقداماتی را انجام داد که میتوانیم با آن موافق یا مخالف باشیم؛ #کوررنگی_اجتماعی_و_سیاسی سبب میشود که او را همانند برخی دیگر از شخصیتهای سیاسیِ ایرانِ معاصر یکپارچه سفید یا به زعم بعضی یکپارچه سیاه ببینیم و این یکی از آسیبهای اساسی جریان ایرانگرا در تاریخ معاصر است که سبب شده است آنها در برابر جریانهای سیاسی دیگری که اصولاً ایران، اصل اساسی مورد توجه آنها نیست شکننده و آسیبپذیر باشند.

بر این اساس به نظر میرسد گفتگو و ائتلاف بین تمامی ایرانگرایانِ دلبستهی شخصیتهای سیاسیِ ایران معاصر از محمد مصدق، ایرانگرای در حصرِ دیروز، تا میرحسین موسوی، ایرانگرای در حصرِ امروز و تمامی آنانی که شاید نتوان نام آنها را به زبان آورد یا بر کاغذ نوشت اما در نظام اندیشهای آنها ایران اصلی اساسی است لازم و ضروری باشد.  

ایران میتواند و باید محور گفتگو و ائتلاف بین ایرانگرایان باشد و تصور میکنم  مصدق اگر امروز بود همین را میخواست.  

 

⭕️ این متن را اگر می پسندید به اشتراک بگذارید.

@SIAGS

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۲۹
سجاد فتاحی

 

✍️ سجاد فتاحی - جامعه‌شناس

 

فیلم خروجِ ابراهیم حاتمی‌کیا، از منظر اجتماعی و سیاسی به دلایل گوناگون یکی از قابل‌توجه‌ترین فیلم‌های به نمایش درآمده در سی‌وهشتمین جشنواره فیلم فجر است:

⭕️ نخست آنکه این فیلم تصویری واقع‌گرایانه از انباشت نارضایتی در جامعه ایرانی ارائه نموده و نشان می‌دهد که بحران اعتماد و سرمایه اجتماعیِ نظام سیاسی به مراحلی رسیده است که مردمِ ناامید از ایجاد اصلاح و تغییر در سطوح خردِ نظام اداری و اجرایی ایران، آخرین تلاش‌ها را برای گفتگو با سطوح عالی نظام سیاسی جهت انجام اصلاحات اساسی انجام می‌دهند.

⭕️ دوم آنکه این فیلم بر خلاف فیلم‌های نمایش داده شده تا کنون، در پایان فیلم، تماشاچی را در یاس و ناامیدی عدم امکان تغییر باقی نمی‌گذارد و نشان می‌دهد که چگونه جامعه، خارج از جریان‌های رسمی سیاسی و دوگانه‌های کهنه‌‌ای چون اصلاح‌طلب و اصول‌گرا قهرمانان خود را برای ایجاد تغییرات اساسی پرورش خواهد داد.

⭕️ سوم آنکه در این فیلم، حاتمی‌کیا در سطح نمادین، پس از بیش از ده سال حصر میرحسین موسوی، او را در نقش رحمت بخشی، با بازی درخشان فرامرز قریبیان که براستی شایسته دریافت جایزه بهترین بازیگر است، بر پرده سینما به تصور کشیده است؛ طبیعی است که حاتمی‌کیا ممکن است منکر این موضوع شود اما اثر هنری هنگامی که منتشر شد تفسیرش دیگر صرفاً از دست تولید کننده اثر خارج است؛ گرچه در این فیلم نشانه‌ها و نمادهای قابل توجهی برای اثبات این ادعا وجود دارد، که در یادداشت های بعدی به آن پرداخته خواهد شد.

⭕️ چهارم آنکه این فیلم را می‌توان مانیفست جریان سوم ایران‌گرا دانست؛ جریانی که علیرغم احترام به تمامی جریان‌های ایران‌گرا، نه الگوهای رفتاری اصلاح‌طلبی و اعتدال‌گرایی مرسوم در جامعه را رهایی‌بخش می‌داند و نه شیوه کنش‌ورزی جریان‌های سیاسی برانداز در خارج از کشور را (بنگرید به https://t.me/SIAGS/285)؛ جریانی که همانطور که رحمت بخشی در فیلم می‌گوید دیگر در خفا حرکت نخواهد کرد و خواهان آن است که همگان صدای آن را برای رقم زدن آینده‌ای بهتر برای ایران بشنوند.

در ادامه به نکات ابتدایی و در یادداشت‌های بعدی به سایر نکات طرح شده خواهم پرداخت.

تراکتورها در فیلم خروج زمانی روشن می‌شوند و انقلاب‌ها زمانی در  جوامع به راه می‌افتند که مردم از برآورده شدن انتظارات و خواسته‌های خود از طریق سطوح خرد نظام سیاسی ناامید شوند؛ همان سطوحی که بواسطه عدم توجه نظام سیاسی به شایسته‌گزینی از کنشگرانی مملو شده است که نه تنها ناتوان‌تر از آن هستند که به گونه‌ای کارآمد به نیازها و انتظارت مردم پاسخ گویند، بلکه آب شور در زمین ملت رها کرده و ضربات جبران‌ناپذیری را به منافع مردم وارد می‌کنند. 

اما مردم با ناامیدی از ناکارآمدی و ناتوانی مسئولان در سطوح خرد نظام سیاسی به فکر خروج از کلیت نظام نمی‌افتند؛ چرا که همچنان خود را با این گزاره کلی متقاعد می‌کنند که مقام‌های بلند پایه سیاسی، انسان‌هایی شریف و پاک‌اند که از آنچه که در سطوح خرد جامعه رخ می‌دهد بی‌اطلاع‌اند و اگر مطلع شوند کارها خواهند کرد؛ به همین دلیل است که تراکتورها را روشن کرده و رو به سوی پایتخت و پاستور می‌آورند تا بی‌واسطه صدا و سخن خود را به قلب نظام سیاسی منتقل کنند؛ به همین دلیل است که در جامعه ایرانی مخاطب شعارها در اعتراضات رفته رفته تغییر می‌کند؛ اگر تا دیروز سخن از فرماندار، استاندار و وزیر بی‌کفایت بود امروز شعارها سطوح عالی‌تر نظام سیاسی را مخاطب قرار می‌دهد.

زمانی که جامعه و رحمت بخشی با تلاش‌های فراوان فرصت حضور در برابر بلندپایه‌ترین مقام اجرایی نظام سیاسی را می‌یابد، و شاید اگر حاتمی‌کیا محدودیتی نداشت حضور او را در برابر بلندپایه‌ترین مقام نظام در این فیلم به تصویر می‌کشید، آخرین امید خود را برای رساندن صدای ضرورت ایجاد تغییرات اساسی برای ایجاد بهبود در وضعیت جامعه و مردم می‌آزماید و اگر این امید نیز پاسخی نگیرد جامعه از مرحله اصلاح به انقلاب یا خروج گذر خواهد کرد.

در سکانس پایانی فیلم رحمت بخشی در انتظار دیدار رئیس‌جمهور است و مامور امنیتی از او می‌پرسد که می‌خواهی چه بگویی؟

به گمانم او همان را خواهد گفت که میرحسین موسوی در آخرین موضع‌گیری خود در ارتباط با رخدادهای دی‌ماه 96 گفت. 

سیاست‌مداران باید این فیلم را جدی گرفته و بارها و بارها ببینند چرا که روایت انقلابی است که در راه است!

این یاداشت ادامه دارد...

 

@SIAGS

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۸ ، ۱۳:۵۵
سجاد فتاحی

 

✍️ سجاد فتاحی - جامعه‌شناس

t.me/SIAGS

در شرایط کنونی جریانهای سیاسی کشور را میتوان به دو دسته اصولگرایان و ایرانگرایان تقسیم کرد. وجه ممیزه این دو جریان از یکدیگر آن است که اصولگرایان در بین دوگانههایی چون «اسلام یا ایران» و «ایران یا نظام»، اسلام یا نظام را برمیگزینند و ایرانگرایان در بین ایندوگانهها با این استدلال که نسبت اسلام و نظام با ایران نسبتی خاص به عام است ایران را بر خواهند گزید. در این جریان، اسلام جزئی از فرهنگ ایرانی و نظام تنها ابزاری برای بهبود وضعیت ایران و ایرانیان است؛ جزء به کل نباید مسلط شود و ابزار تنها تا زمانی قابلیت حفظ دارد که در خدمت هدف باشد.

ایرانگرایان خود به سه دسته تقسیم میشوند: «اصلاحطلبان»، «براندازان» و جریان سومی که به نظر میرسد از نظر تعداد در مقایسه با دو جریان دیگر در اکثریت قرار دارد؛ اما از نظر سازماندهی نسبت به دو جریان دیگر به دلایل گوناگون ضعیفتر است و همین امر سبب دیده نشدن یا شنیده نشدن صدای آنها در فضای سیاسی کنونی کشور شده است.

جریان سوم ایرانگرایی ستیزی با اصلاحطلبی و اصلاحطلبان در ایران ندارد و تنها واقعبینانه معتقد است که بواسطه محدودیتهای موجود در ساخت سیاسی کنونی، پروژه اصلاحات پروژهای شکست خورده است؛ از نظر این جریان در ساخت سیاسی کنونی اگر هم اصلاح امکانپذیر باشد با حضور اصلاحطلبان در قدرت میسر نخواهد شد و حضور آنها در ساخت قدرت بواسطه افزایش تنشهای سیاسی، اندک امید پذیرش اصلاح از سوی لایههای سخت قدرت در شرایط دشواری که ممکن است این لایهها به سمت انجام اصلاحات اساسی متمایل شوند را از بین میبرد. این جریان فهم همدلانهای از دغدغه اصلاحطلبان ایرانگرا دارد که فردای پس از جمهوری اسلامی را فردایی پر از عدم قطعیتها و مخاطرات گوناگون میدانند اما این فهم همدلانه مانعی در برابر دیدگان آنها نیست که این واقعیت را نبینند که اصرار بر پروژه اصلاحطلبی در شرایطی که اصولا امکان ساختاری آن فراهم نیست؛ تنها آتش زدن بر اعتماد جامعه نسبت به خود است؛ سرمایهای که بیش از هر چیز دیگری در همان فردای پر مخاطرهای که اصلاحطلبان بیم آن را دارند به کار خواهد آمد.

جریان سوم ایرانگرا ستیزی نیز با براندازان ندارد و آنها را به مثابه هموطنانی میبیند که بخش قابل توجهی از آنها دلبسته ایراناند اما در روش بهبود وضعیت ایران نظری متفاوت دارند. جریان سوم ایرانگرا از منظری منطقی معتقد است که بهتر است پایگاه اصلی و رهبران اصلی یک جریان سیاسی ایرانگرا، در درون مرزهای کشور باشند؛ به همین دلیل نیز هست که یک بیانیه میرحسین موسوی پس از بیش از 10 سال حصر، احساس مثبت بیشتری را از بیانیهها و حمایتهای پی در پی در برون مرز در بین حامیان این جریان ایجاد میکند. این جریان بواسطه تجربههای تاریخی ناخوشایند، مرزبندی روشنی با هرگونه حمایت خارجی از جریانهای سیاسی ایران دارد. مساله ایران تنها باید با اتکا به ایرانیان حل شود حتی اگر زمان حل مساله طولانیتر شود.

جریان سوم ایرانگرا، بهبود وضعیت ناگوار کنونی در ایران را که در ریشهایترین سطح برآمده از تمرکز بدون نظارت قدرت در بخشی از ساخت سیاسی است با تکرار ساخت سیاسی دیگری که کم و بیش دچار همین آسیب است میسر نمیداند؛ اگرچه وظیفه این جریان است که از رویکرد سلبی فراتر رفته و بهگونهای ایجابی بگوید که اگر این و آن نه پس چه؟ این جریان باید بداند که جامعه برای همیشه معلق نخواهد ماند و دست به انتخاب خواهد زد.

جریان سوم ایرانگرا در پی فهم همدلانه و گفتگو با جریانهای دیگر ایرانگراست و در دام خاطرات ناخوشایند دو جریان دیگر از یکدیگر و برچسبزنیهای آنها به هم نمیافتد و یکی از مهمترین انتقادهایش به دو جریان ایرانگرای دیگر برچسبزنیهای آنها به هم و گفتگوی متخاصمانه آنها با یکدیگر است.

جریان سوم ایرانگرا هم اصلاحطلبان، هم براندازان و هم بخش قابل توجهی از اصولگرایان را دلبسته ایران میداند و همین وجه مشترک را برای آغاز گفتگو با تمامی این جریانها که لازمه جلوگیری از رشد خشونت است کافی میداند.

به نظر میرسد جریان سوم ایرانگرا تا پیش از بیانیه اخیر میرحسین موسوی از نبود یک شخصیت محوری در این جریان رنج میبرد؛ اما اکنون میرحسین موسوی با توجه به نکات طرح شده در بیانیه کوتاه او، عضوی از این جریان است و تصور میکنم صاحب بیشترین سرمایه اجتماعی در بین حامیان این جریان، همین نیز او را تبدیل به شخصیت محوری جریان سوم ایرانگرا میکند. شخصیتی که اگرچه محوری است، اما به پرسش کشیده میشود؛ چرا که ماهیت این جریان به گونه‌ای است که شخصیت محوری در آن هیچگاه تقدس نخواهد یافت.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۰۹:۳۹
سجاد فتاحی

تقدیم به میرحسین موسوی

امروز با شوری فراوان همراه با همسرم صبح زود به احمد آباد رفتیم،  کسی آنجا نبود، اما ترس را میشد در نگاه های مضطرب روستاییان دید،  از یکی از آنان پرسیدم که درب آرامگاه مصدق را کی می گشایند،  با تعجب نگاهی به من کرد و گفت" امروز 14 اسفند است،  روزهای دگر هم در را باز نمی کنند امروز که جای خود دارد، شما هم تا برایتان دردسر درست نشده است بروید" اگرچه ماشینی را که احتمال میدادم از نیروهای امنیتی است روبروی درب باغ میدیدم اما گفتم که نیروهای انتظامی هم که نیامده اند با لبخند گفت: " شما از آنها زودتر آمده اید یواش یواش می آیند پس سریعتر بروید" چون کسی نبود، رفتیم و در راه دیدیم که مرد روستایی چه خوب ساعت آمدن نیروهای انتظامی را میدانست،  آنها در ابتدای روستا مستقر شده بودند.  در راه بازگشت با خودمان کلنجار رفتیم که چرا زنگ باغ را نزده ایم،  شاید کسانی در آن بودند و درب را می گشودند،  به کرج رسیدیم و تصمیم گرفتیم که دوباره باز گردیم، مسیر را باز گشتیم و بدون مشکلی از پست نگه بانی ورودی روستا گذشتیم،  خوشحال شدیم که شاید امسال اجازه داده اند که مراسم برگزار شود، اما هنگامی که به درب باغ رسیدیم همچنان بسته بود، این بار پیاده شدم و زنگ کنار درب بزرگ باغ را زدم، اما کسی پاسخی نگفت و درب گشوده نشد، ناامیدانه در حال سوار شدن به ماشین بودم که سربازی سوار بر ماشین کنارم ایستاد،  گفت: "اینجا چه کار دارید؟"
گفتم 14 اسفند است و برای شرکت در مراسم سالگرد درگذشت مصدق آمده ایم. 
گفت " اینجا مراسمی برگزار نمی شود"
گفتم درب را نیز نمی گشایند که داخل را ببینیم 
گفت " نه"
گفتم روزهای دیگر هفته چطور
گفت" نه، اینجا هیچ وقت باز نمی شود."
در دل خندیدم و گفتم 
مطمئن باش روزی این درب گشوده خواهد شد. 

در مسیر بازگشت با خود می اندیشیدم که گویا درب تبعیدگاه مصدق که هنوز پیکر او را نیز در حصار خود گرفته است و هنوز او را به گمان خود در آنجا محصور کرده اند، شاخص وجود و یا عدم وجود آزادی و حاکمیت ملی در این سرزمین شده است. اگر روزی این درب گشوده شد بدانیم که نسیم آزادی وزیدن گرفته است و باید هوشمندانه نظم نوین را به گونه‌ای مستقر سازیم که کسی مجال بستن این درب را نیابد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۰ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۰
سجاد فتاحی