الگوهای تغییر سیستمی در ایران و استراتژی تحول خواهان در دوران ریاست جمهوری حسن روحانی
این نوشتار به تبعیت از ادبیات موجود در حوزه نهادگرایی، ساختارگرایی و نظریه سیستمهای اجتماعی وضعیت جوامع در حوزههای گوناگون اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، زیست محیطی و ... را تحت تاثیر نوع نهادها و سیستمهای اجتماعی (به معنای عام آن) طراحی شده و موجود در آنها دانسته و با توجه به این فرض معتقد است که اگر خواهان ایجاد تغییر در شرایط کنونی جامعه میباشیم انجام اصلاحات و تغییراتی در سیستمهای اجتماعی ضروری و اجتناب ناپذیر است.
سیستم سیاسی موجود در ایران از انواع سیستمهای سیاسی تمرکز گراست؛ به این معنی که به واسطه طراحی نامناسب، امکان انباشت قدرت و ثروت در نقطهای از این سیستم فراهم شده و با گذر زمان بر میزان این تمرکز نیز افزوده شده است. این سیستمها عموما بواسطه نقض اصل تفکیک و استقلال نهادی و سیستمی که به سیستم ها توانایی مواجهه بهتر با محیط پیچیده پیشرویشان را میدهد از توانایی و کارآمدی لازم برای مواجهه با پیچیدگیهای روز افزون محیطی برخوردار نیستند و در نهایت نیز در صورت عدم ایجاد اصلاح و تغییر در آنها در پیچدگیهای محیطی پیشروی خود حذف خواهند شد.
به طور کلی میتوان دو الگوی عمده برای ایجاد تغییر و اصلاح در چنین سیستمهایی در نظر گرفت:
در الگوی نخست، نیروهای اجتماعی مخالف وضع موجود و خواهان تغییرات سیستمی به طور آشکارا در برابر آن نقطهای از سیستم که تمرکز منابع را در اختیار دارد صف آرایی مینمایند؛ بدیهی است در چنین شرایطی فرد و یا افرادی که در نقطه تمرکز منابع قرار گرفتهاند از منابع اقتصادی و سیاسی خود برای دفع خطری که موقعیت آنها و نقشی که در آن قرار گرفتهاند را تهدید میکند استفاده خواهند کرد و همین امر در بلند مدت با افزایش تعارضات اجتماعی بین نیروهای مخالف و موافق، سطح تضاد را افزایش داده و منجر به درگیریهای خشونتباری خواهد شد که هزینههای سنگینی را بر طرفین تحمیل خواهد کرد.
الگوی دیگر آن است که افراد خواهان تغییر وضع موجود با نزدیک نمودن خود به نقطه تمرکز منابع در سیستم، ضمن ایجاد امنیت روانی برای افراد صاحب قدرت در این نقطه آنها را با خود همراه نمایند. این الگو به دلیل مشخصات روانی خاصی که قرار گرفتن در نقطه تمرکز منابع سیستمهای اجتماعی بدون نظارت، برای افراد ایجاد مینماید؛ کمتر موفق شده و البته به نظر میرسد کمتر نیز امکان آزمون یافته است؛ اما در صورت موفقیت به دلیل پایین بودن سطح تعارضات در آن، هزینههای بسیار کمتری را در مقایسه با الگوی نخست برای طرفین در پی خواهد داشت. موفقیت این الگو به متغیرهای مختلفی وابسته است که شاید بتوان مهمترین آنها را خصوصیات شخصیتی فرد و یا افرادی که در نقطه تمرکز منابع سیستم قرار گرفتهاند، و سطح اعتماد این افراد به افرادی دانست که خواهان ایجاد تغییر و تحول در سیستم میباشند.
حال با توجه به واقعیت موجود در جامعه ایران میتوانیم مطالب فوق را به گونهای ملموستر بیان نماییم.
ایرانیان در یکصد سال گذشته بارها الگوی نخست را آزمودهاند انقلاب مشروطه، ملی شدن صنعت نفت، انقلاب 57، حوادث خرداد 78، حوادث پس از انتخابات 88، همگی نمونههایی از مواردی هستند که میتوان آنها را در گروه نخست جای داد. برخی از این رخدادها اگرچه علیرغم صرف هزینههای انسانی و اجتماعی هنگفت به موفقیت نیز دست یافتهاند (انقلاب 57) اما بواسطه عدم طراحی سیستمی مناسب و بازتولید سیستمی با مشخصات کلی سیستم قبلی نتوانستهاند جامعهایرانی را از بن بستی که در آن گرفتار شده و به بهترین شکل در نظریه جامعه کوتاه مدت کاتوزیان به تصویر کشیده شده است نجات دهند.
اما الگوی دوم یا کمتر آزموده شده، یا شرایط زمانی مناسبی برای آزمودن آن وجود نداشته و یا کنشگرانی که میبایست در آن شرایط ایفای نقش نمایند از خصوصیات شخصیتی لازم برای بازی در این شرایط برخوردار نبودهاند. به عبارتی اگرچه به نظر میرسد گروهی پس از خرداد 76 به دنبال پیروی از الگوی نخست بودند اما سطح بدبینی موجود بین رهبری و گروههای به قدرت رسیده به حدی بود که عملا امکان پیروی از این الگو را امکانپذیر نساخت؛ بعلاوه آنکه در ادامه با وقوع رخدادهایی چون اتفاقات تیر 78 سطح تعارضات به گونهای افزایش یافت که عملا امکان دنبال نمودن الگوی دوم اگر نگوییم منتفی اما به میزان زیادی دشوار شد. حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 نیز بر میزان این تعارضات و شکافها به میزان بسیار بیشتری افزود.
اما در انتخابات سال 92 اتفاق دیگری رخ داد و مجموعهای از عوامل در کنار هم قرار گرفت که فرصتی برای آزمون الگوی دوم را جهت ایجاد تغییرات سیستمی با هزینههایی کم در جامعه ایران ایجاد نموده است. فرصتی که به نظر میرسد در صورت از دست رفتن، سیستم و جامعه را به سوی تکرار دوباره الگوی نخست هدایت خواهد نمود.
به عبارتی در این انتخابات با تهدید به رد صلاحیت و رد صلاحیت تمامی افرادی که نقطه تمرکز منابع سیستم (رهبری نظام) به نوعی با آنها در تمامی سالهای گذشته دچار تعارض و چالش شدید شده بودند افرادی به مرحله انتخابات رسیدند که یا شانسی برای پیروزی نداشتند و یا توانتسه بودند در سالیان گذشته حدالقل اعتماد لازم را در رهبری نظام نسبت به خود ایجاد نمایند.
به نظر میرسد پیروزی حسن روحانی، که البته حاصل در کنار هم قرار گرفتن متغیرهای مختلفی و از جمله نحوه بازی تحولخواهان در این انتخابات بود، فرصت آزمون الگوی دوم را پیش روی تحولخواهان و جامعه ایران قرار داده است. زیرا از سویی حسن روحانی وابسته به جریان تحولخواه موجود در جامعه و البته طیف میانه و راست این گروه می باشد و از سوی دیگر در تمامی سالیان گذشته عملی را انجام نداده است که به صورت جدی اعتماد رهبری نظام را به خود خدشه دار نماید. شیوه تعامل روحانی با آیتالله خامنهای پس از به قدرت رسیدن نیز به نظر میرسد توانسته است این میزان اعتماد را تقویت نماید؛ امری که در نامگذاری سال 94 به واضحترین شکل خود را نشان داده است. از سوی دیگر آیتالله خامنهای از نظر ویژگیهای شخصیتی فردی و نه ویژگیهای شخصیتی نقشی که حاصل قرار گرفتن در نقش رهبری نقطه تمرکز منابع سیستم میباشد؛ در ذمره روحانیانی است که میتوان آنها را روحانیان تحولخواه نامید به عبارتی این گروه از روحانیان به میزان زیادی از روحانیت و فقه سنتی فاصله گرفتهاند، علاقه ایشان به رمان، شعر، موسیقی و حشر و نشرشان پیش از انقلاب و به قدرت رسیدن با روشنفکران همگی شاخصهایی هستند که این نظر را توجیه میکنند. اما آنچه که ایشان را در پایگاه اصولگرایان قرار داده است نه ویژگیهای شخصیتی خودشان،که صد البته این ویژگیها متعلق به روحانیان اصلاح طلب و تحولخواه میباشد، بلکه همسویی منافع سیاسیشان با اصولگرایان است. کافی است تصور کنیم که آیتالله خامنهای در جایگاه رهبری نظام قرار نمیگرفتند و شخص دیگری مثلا آیتالله هاشمی در این جایگاه قرار میگرفتند من تصور میکنم به احتمال فراوان ایشان تحت این شرایط سرنوشت بهتری از سایر روحانیان اصلاحطلب در شرایط کنونی نداشتند.
بنابراین به نظر میرسد آیتالله خامنهای از نظر ویژگیهای شخصیتی متعلق به طیف اصلاحطلب روحانیان حوزه است که نزدیکی بسیاری با جریان روشنفکری و لااقل روشنفکری دینی دارند. در صورتی که بتوان برای ایشان این امنیت روانی را ایجاد نمود که خطری از جانب گروههای تحولخواه ایشان و جایگاهشان را تهدید نمیکند با نزدیک تر شدن ایشان به جریان تحولخواه و دولت امکان ایجاد بسیاری از تغییر و تحولات سیستمی که برای ایجاد تغییر در شرایط کنونی ایران لازم و ضروری است و از سوی دیگر بواسطه مشخصات سیستمی موجود تنها ایشان میتوانند این تغییرات را بدون تنشها و هزینههای زیاد ایجاد نمایند فراهم خواهد شد.
به نظر میرسد استراتژی تحولخواهان در شرایط کنونی، که شاید حسن روحانی و بخشهایی از تحولخواهان آگاهانه و یا ناآگاهانه از آن تبعیت میکنند، میبایست کاهش تعارضات با رهبری نظام، همراه نمودن ایشان با خود و در مراحل نهایی حتی سپردن رهبری اصلاحات سیستمی به ایشان باشد؛ باید توجه داشت که با توجه به شرایط سنی رهبری نظام تصور نمیشود که تحولخواهان برای انتخاب و دنبال نمودن این استراتژی زمانی بیش از دوران ریاست جمهوری حسن روحانی در دور اول و در بهترین حالت در صورت امکان دور دوم ریاست جمهوری او را داشته باشند.
اگرچه نگارنده ا زنظر احساسی الگوی نخست را ترجیح میدهد اما از نظر سیاسی و عقلانی به نظر میرسد انتخاب الگوی دوم در شرایط کنونی هزینههای کمتری را در پی داشته و امید بیشتری را برای ایجاد تغییراتی بدون تنشها و نوسانات گسترده که میتواند در شرایط کنونی ضربات شدیدی را بر پیکره ایران وارد نماید ایجاد خواهد کرد.