در ضرورت پافشاری بر خط قرمز منافع ملی
در 36 سال سپری شده از انقلاب، جز در مواردی نادر و آن هم در موقعیت هایی بحرانی، در تصمیمگیریهای نظام سیاسی ایران، همواره منافع محدود ایدئولوژیک، بر منافع فراگیر ملی برتری داشته و مقامهای عالیرتبه سیاسی ایران، باز هم جز در مواردی نادر، در شرایط تضاد بین منافع ملی و منافع ایدئولوژیک، سیاسی و اقتصادی خود، دومی را برگزیده و اولی را به مسلخ بردهاند و شرایطی را رقم زدهاند که در مجموع، کشور، در شرایط بحرانی کنونی قرار گرفته است.
من تفاوتی بین پیامهای احساسی و در تعارض با منافع ملی برخی مقامات بلند پایه نظام، در مورد اعدام شیخ نمر، با حمله چند جوان دست نشانده و غیر دست نشانده به سفارت عربستان نمیبینم؛ هر دو در یک چیز مشترکاند: عمل و سخن، بدون توجه به تبعات آن برای منافع ملی ایران و ایرانیان. اتفاقا اعمال و سخنان گروه نخست، اگر در این سرزمین دادگاههای صالحی وجود داشتند، که در آن منافع ملی ارج و قربی داشت و عمل بر خلاف آن قابل پیگرد بود، بواسطه اثرات ویرانگر بیشتر میبایست عقوبت بیشتری نیز مییافت.
پرسش مهمی که از این دست اقدامات، سخنرانیها و پیامها به ذهن متبادر میگردد و پاسخ آن به ما در فهم این اقدامات کمک میکند این است که در مجموعه اهداف نظام سیاسی کنونی، منافع ملی چه جایگاهی دارد؟
در جهان کنونی، نظام سیاسی ای که اولویتی به جز منافع ملی داشته باشد، سرنوشت خوشایندی را نه برای خود و نه برای سرزمینی که چند صباحی بر آن حاکم است رقم نخواهد زد و مشروعیت خود را نیز از دست خواهد داد.
دولت و تحولخواهان نیز از این پس برای عدم واگذاری عرصه داخلی، چارهای جز ایستادن بر خط قرمز منافع ملی و سامان دادن استراتژیهای کوتاه مدت و بلند مدت خود بر آن اساس ندارند؛ هرگونه عقب نشینی از این خط، به معنای واگذاری صحنه داخلی به افراد، گروهها و جریانهایی است که بر منافع ایدئولوژیک، اقتصادی و سیاسی خود سرسختانهتر از ما، که میبایست بر خط قرمز منافع ملی بایستیم، ایستادهاند.