انتخابات ریاست جمهوری 1396 و آغاز پیش لرزههای بحران جانشینی
در مطالب پیشین بیان شده است که تحلیل رخدادهای کلان سیاسی ایران در دهه 1390 بدون ارجاع و توجه به مساله «بحران جانشینی» غیر دقیق و ناکارآمد خواهد بود. حضور «ابراهیم رئیسی» در انتخابات ریاست جمهوری 1396 گویای آن است که لایههای مهم نظام سیاسی از بین سناریوها و گزینههای مختلفی که برای حل و فصل بحران جانشینی، وجود دارد، گزینه زمینهسازی برای به قدرت رسیدن آشکار و یا پنهان جانشین رهبری در شرایط حیات ایشان را برگزیدهاند. گزینهای که با توجه به مشروعیت اندک گزینههای مطرح در جامعه، اثرات مخربی را برای آینده ایران در پی خواهد داشت. از این منظر تحولخواهان نمیبایست دچار آسیب سادهاندیشی پیرامون انتخابات ریاست جمهوری 1396 شده و ابراهیم رئیسی را به عنوان نامزدی همچون سایر نامزدهای اصولگرا در فرایند انتخابات ببینند، آسیبی که در نوشتهها و تحلیلهای برخی تحلیلگران شناخته شده و موثر این جریان قابل مشاهده بوده و واکنشهای برخی سران تحولخواه نیز گویای آن است. حضور ابراهیم رئیسی در این انتخابات، بیش از آنکه خوشحال کننده و به سود حسن روحانی در کسب رای بیشتر باشد از منظر منافع ملی نگران کننده و هشدار دهنده بوده و بیانگر آغاز پیش لرزههای بحران جانشینی است. انتخابات پیشرو برای حسن روحانی با حضور ابراهیم رئیسی انتخاباتی ساده نخواهد بود و تحت شرایطی میتواند ایده یک دورهای شدن روحانی را که بخشهای مهم نظام سیاسی برای حل و فصل بحران جانشینی به آن نیاز دارند، محقق نماید. حضور ابراهیم رئیسی در انتخابات، که یکی از مهمترین و مطرحترین گزینههای جانشینی رهبر کنونی نظام میباشد، به معنای آن است که بخشهای مهم نظام سیاسی با بخش قابل توجهی از سرمایه خود، اگر نگوییم تمامی این سرمایه، وارد عرصه انتخابات شدهاند. از سوی دیگر بر خلاف نظر برخی تحلیلگران که معتقدند که اصولگرایان در این انتخابات به اجماع موثری نخواهند رسید حضور رئیسی در انتخابات از نظر نگارنده اجماع کافی را در بین اصولگرایان برای یکپارچه نمودن آرای آنها و جلوگیری از پراکندگی آرا ایجاد خواهد کرد؛ باید توجه داشت که این اجماع در بین اصولگرایان بیش از آنکه بر سر نام ابراهیم رئیسی باشد بر سر جایگاهی است که در آینده نظام سیاسی برای او متصور هستند. حضور سایر نامزدها در جبهه اصولگرایان در فرایند انتخابات، احتمالا با استراتژی افزایش توان ابراهیم رئیسی برای حضور در مناظرهها خواهد بود و در نهایت تمامی نامزدهای اثرگذار اصولگرا به نفع او کنارهگیری نموده و اصولگرایان به صورت کامل بر سر گزینه ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری 1396 به اجماع خواهند رسید.
پرسش مهمی که پاسخ آن میتواند، اهمیت قابل ملاحظه انتخابات پیشرو را برای بخشهای مهم نظام سیاسی نشان داده و تحولخواهان را از آسیب خطرناک سادهاندیشی پیرامون این انتخابات که میتواند منجر به اتخاذ استراتژیهای نامناسبی در انتخابات پیشرو شود رهایی دهد این است که «چرا ابراهیم رئیسی علیرغم آنکه در شرایط کنونی بر روی کاغذ و بنا بر نظرسنجیهای موجود که جریان مقابل به مراتب به میزان بیشتری به آنها دسترسی دارد، فاصلهای 6 تا 10 درصدی با حسن روحانی دارد و شکست در این انتخابات میتواند چالشی جدی برای آینده سیاسی او که مهمترین گزینه نظام سیاسی جهت حل و فصل بحران جانشینی است ایجاد نماید ریسک حضور در این انتخابات را پذیرفته است؟» در حالی که شاید عدم حضور در این دور و شرکت در انتخابات 1400 میتوانست شانس او را برای دستیابی به مسند ریاست جمهوری افزایش دهد. با ارجاع به مساله بحران جانشینی میتوان دو پاسخ به پرسش فوق داد:
پاسخ نخست که از احتمال وقوع بیشتری نیز برخوردار میباشد آن است که به احتمال فراوان لایههای مهم نظام سیاسی، احتمال رسیدن بحران جانشینی را به مراحل نهایی در 4 سال پیش رو بسیار بالا دانسته و یا ترجیح دادهاند که هرچه سریعتر نسبت به حل و فصل این بحران اقدام نمایند. از این رو ادامه حضور حسن روحانی بر مسند ریاست جمهوری مانعی بزرگ در این مسیر بوده و با توجه به ناتوانی اصولگرایان در رسیدن به اجماع بر سر نامزدی مشخص، لایههای مهم نظام سیاسی و ابراهیم رئیسی برای پایان دادن به دوران ریاست جمهوری حسن روحانی و برداشتن یکی از موانع مهم پیشرو برای حل و فصل بحران جانشینی به گونهای مطلوب خود، ریسک حضور در انتخابات را پذیرفتهاند.
پاسخ دوم آن است که ابراهیم رئیسی ناخواسته قربانی رقابتهای درونی برای دستیابی به جایگاه جانشینی رهبری شده است. به عبارتی با توجه به احتمال بالای شکست وی در برابر حسن روحانی بر روی کاغذ در دور دوم، تشویق و یا عدم بر حذر داشتن او از شرکت در انتخابات از سوی بخشهای مهم نظام سیاسی، در جهت کاهش شانس او و افزایش شانس سایر رقبا برای تصدی مسند رهبری از طریق شکست در این انتخابات بوده است.
با توجه به مطالب فوق، حضور ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری 1396 جدا از آنکه کدام یک از دو پاسخ فوق به واقعیت نزدیک باشد، به معنای آغاز تلاش لایههای مهم نظام سیاسی ایران برای حل و فصل بحران جانشینی با حضور و یا بدون حضور رئیسی اما مشخصا بدون حضور بخش قابل توجهی از جامعه و نیروهای سیاسی کشور است، بحرانی که مقامهای عالیرتبه و نخبگان موثر در جریانهای سیاسی کشور باید توجه داشته باشند که این شیوه مواجهه با آن، میتواند تبعات ویرانگری را برای منافع ملی کشور در پی داشته و سایر بحرانهای اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی را به شدت تشدید و تعمیق نموده و ایران را تا آستانه فروپاشی پیش برد. مواجهه بهینه با بحران جانشینی در ایران که برآمده از ضعفهای موجود در طراحی نظام سیاسی در کشور است جز از طریق ایجاد فضایی برای گفتگوی ملی پیرامون این بحران امکانپذیر نیست.
سخن گفتن از وظیفه تحولخواهان و ملیگرایان در شرایط پیچیده کنونی بسیار دشوار است اما در چنین شرایط حساسی که احتمال پیشبینی نحوه کنش و بازی جریان مقابل مشخص نیست و بازی کردن آنها با بخش قابل توجهی از سرمایه خود احتمال هرگونه اقدامی از سوی آنها را جهت محافظت از این سرمایه افزایش میدهد، «استراتژی افزایش درجه آزادی»، «تهیه برنامه برای مواجهه بهینه با تمامی شرایط ممکن» و «آمادگی برای گذر از منافع گروهی و جناحی برای تامین بیشینه منافع ملی» که به نظر میرسد اتاقهای فکر تحولخواهان و حامیان دولت توجه چندانی به آن ندارند، میبایست در دستور کار آنان قرار گیرد. هرگونه اقدامی در شرایط کنونی که درجه آزادی تحولخواهان را برای عمل در شرایط گوناگون انتخابات کاهش دهد، از جمله حضور در فرایند انتخابات با اتکای صرف به حسن روحانی، میتواند تبعات جبرانناپذیری را برای تحولخواهان و منافع ملی کشور در پی داشته باشد.
اصولگرایان و لایههای مهم نظام سیاسی که در دلبستگی بخشی از آنها به منافع ملی تردیدی نیست نیز باید توجه داشته باشند که ایران را قربانی ضعفهای موجود در طراحی نظام سیاسی که تا فرصت هست میتوان پیرامون آنها چارهاندیشی نمود ننمایند.
فقط باید یادمان باشد که زمان برای چنین اقداماتی از آنچه که تصور میکنیم کوتاهتر بوده و ایران در لبه پرتگاهی مخوف قرار گرفته است و کوچکترین اشتباهی میتواند تبعات جبرانناپذیری را برای کشور در پی داشته باشد.