✍️ سجاد فتاحی
https://www.instagram.com/sajjad_fattahi_official
مهرماه امسال دقیقاً ده سال از آشنایی من با محمّد فاضلی گذشت؛ استاد و دوستی که هر لحظه با او بودن چیزی برای آموختن دارد. چند ماهی است که موضوع اخراج او را میدانم اما بنا به خواست خود او چیزی ننوشتم تا خاطر عزیزش آزرده نشود، اما اکنون که موضوع عمومی شده است میتوان نوشت.
در این ده سال دو بار او را از دانشگاه اخراج کردهاند؛ یک بار از دانشگاه مازندران و اکنون از دانشگاه شهید بهشتی (ملّی سابق)؛ هر دو بار هم نامی دیگر بر آن گذاردهاند تا از قباحت و زشتی کارشان بکاهند؛ دستکم در این چند دهه اینقدر آموختهاند که دیگر اگر غلطی هم میکنند نام دیگری بر آن بگذارند تا شاید آن اندک گروه سادهای که هنوز دل در گرو راستی و درستی آنان دارند را همچنان بفریبند که این اخراج نبود بلکه چیز دیگری بود.
آنچه که امروز بر محمّد فاضلی میگذرد داستان امروز و دیروز نیست؛ داستان حزنانگیزی است که دهههاست بر دانشگاه ایران میگذرد و آن را تبدیل به یکی از شعب ادارات دولتی کرده است و نتیجۀ آن این بوده که اساتید و دانشجویان نخبۀ این سرزمین را در گوشه گوشۀ جهان پراکنده کردهاند.
آنچه که امروز بر محمّد فاضلی میگذرد بر اساتید بسیار دیگری در این ۴ دهه گذشته است، از عبدالحسین نیکگهر تا سید جواد طباطبایی تا امروز که به محمّد فاضلی میرسد؛ و گناه همۀ ما آن بود که در برابر تک تک این حذفها سکوت کردیم، سری به نشانۀ تأسف تکان دادیم و فردا دوباره بر سر کلاس درس رفتیم تا یا تبدیل به مردهای متحرک شویم که نامش را استاد و دانشجو گذاشتهاند یا تبدیل به قربانی بعدی این جریان.
ریشههای ابتذال کنونی دانشگاه در ایران را باید در قانون اساسی جستجو کرد که استقلال نهادی دانشگاه را به رسمیت نشناخته و دانشگاه را تبدیل به مستعمرهای در خدمت نهاد سیاست کرده است، که سیاستپیشگان هرآنچه میخواهند با آن انجام میدهند.
ایران برای آنکه ایران شود باید در قانون اساسی آن، استقلال نهادهای مهم جامعه که یکی از مهمترین آنها نهاد علم و دانشگاه است، به رسمیت شناخته شده و سازوکارهای دقیقی برای حفظ این استقلال در نظر گرفته شود؛ بهگونهای که هیچ سیاستمدار و سیاستپیشهای توانایی نقض این استقلال را نداشته باشد.
بر این اساس پیسنگ هشتم قانون اساسی
«به رسمیت شناخته شدن استقلال نهادی و از جمله استقلال نهاد علم» در ایران است.